بعد از یک ماه سکوت, دوباره اومدم. هرکی مهمونی و بگو بخند میخواد بیاد تو

سلام.
ای وای که دلم براتون ی ذره شده بود.
قول داده بودم تابستون رو بیشتر پیشتون باشم اما انگار بدبختیای ما تازه تابستون میخواسته شروع بشه.

از اینکه چرا این همه مدت نبودم و کجا بودم و سایکو استرایک و اینا اصلا نپرسید که حوصله ی مرور خاطراتم رو ندارم.
فقط همینقدر بگم که این فرصتی هم که پیش اومده تا با دوستان عزیزم باشم هم لطف خدا بوده و معلوم نیست بعد از این پست که رفتم باز کی میام.
خلاصه کاری نداریم. این دو سه روزی که وقت دارم پیشتون باشم رو میخواییم بترکونیم.
حالا چطور؟ الان بچه ها میگند.
.
.
.
.
سعید؟ اون بستنیا رو بیار بذار تو یخچال تا آب نشدند.
ابوالفضل هم که انار آورده.
خوب در اینجا سید رو مشاهده میکنید که لم داده به مبل و داره بابای مخابراط رو درمیاره. بابا سید ی دقیقه کنفرانس نگیری مخابراط نمیگه خطت سوخته.
امیر؟ باز داری بابای کدوم سرور رو در میاری برو بشین پشت اون کیبرد منم میکسر و باند و اینا رو راه میندازم.
بله شیش و هشت امشبمون مزین خواهد شد با صدای نازنین کسی که اخیرا تازه از بدبختی نجات یافته. حک شده ای که همه میشناسیدش. بهنام نصیری.
و در وسط استیج. استاد بندری و حرکات موزون: شهاب فروزش عزیز.
در بخش شیرینکاری مهدی سعادت عزیز رو داریم که با تی تی اسهاش وارد میشند البت اگه ما رو قابل بدونند.
ای بابا این کیه از وقتی اومدم سرش تو کتابه.
آهان. اوس عطای خودمونه که امشب میخواد شارژمون کنه.
مدیر عامل موفق شرکتهای ایران کیسه و ایران کاسه رو تشویق کنید لطفا.
آهان. طنزپرداز نمونه جناب محمد عسکری هم پیش من نشستند که الان سلام میکنند. سلام کن عمو؟
خوب دیگه خلاجت میکشه.
به به؟ استاد هم که اینجاست. و طبق معمول سرش تو پلیروم.
و مورچه ی فضانورد با رضا نظری که زحمت حشره جات امشب رو بر عهده دارند.
و تماشاگران ما. همه ی چراغ خاموش ها و همه ی کسانی که ی زمانی بودند و حالا نیستند.
همینجا توی پرانتز ی چیزی بهشون بگم.
من اومدم و هرچند چیزی نیاوردم ولی خواستم بگم که هرچند کم. ولی هستم. پس شما هم ی صدایی درآد ازتون تا بدونیم که هستید.
آهان همسایه ها هم که اومدند. گوشکنیا اینور, با تو ایها اونور, پاوربلایندیها هم با آلات موسیقیشون برند ور دست امیر و بهنام. فانوبیام گفتند مسابقه تموم شد میاند.
میخواییم دور هم باشیم. تا کور شود مجدد هر آنکه نتواند دید.
آقا مهمونیه. بزنید. بشکنید خسارتش رو عطا میده خیلی پولداره آخه. فقط به سیستم صوتی صدمه نزنید که مال منه.
و حالا؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این شما و این کامنتای این پست.
گفت و گو, جوک, تفریح, شادی, خنده, شوخی و… تحت خط مشی و قوانین شب روشن آزاد.
آزاد آقا جان آزاد فقط تحت قوانین سایت.
امروز جشنه جشششششششششششششششن..
من برم به مهمونا برسم.

درباره میلاد نصرتی

بنا به گفته شناسنامه و اطرافیان و بابا و مامان, در هشتمین روز از سومین ماه 1376 ُمین بهار در اردبیل دیده به جهان گشودم. پینوشت: یعنی متولد پنجشنبه هشت خرداد 1376 اردبیل هستم. اسمم هم که این بالا زده میلاد نصرتی. دانشجوی رشته تاریخ از دانشگاه سراسری محقق اردبیلی هستم. سه ساله تو فضای مجازی روزگار میگذرونیم و اخلاقیاتمونم سعی میکنیم با طرف مقابل جور دربیاد. از خصوصیات اخلاقیم هم اینا هستند. در جایی که باید شاد باشیم شاد, در مکانی که باید جدی بود جدی هستم(البته بهم نمیاد جدیت) اگر کسی دنبال دوستی با من باشه ردش نمیکنم اما زمانه بهم آموخته که کبوتر با کبوتر باز با باز. اگر چیزی یا کسی باعث عصبانیتم بشه معمولا عصبانیتم رو کنترل میکنم اما خدا نیاره اون روزی رو که نتونم کنترلش کنم. پینوشت: فعلا تو فضای مجازی این اتفاق نیفتاده میباشد. در هر موضوعی هم که فکرش رو بکنید مطالعه و تحقیق داشتم. از علوم غریبه بگییییییر تا تاثیر انسان بر محیط و الی آخر. بچه درس خون میباشم و با معدلی دور و بر 17 دیپلم و پیشدانشگاهی رو قبول شدم و در کنکور هم رتبم 3158 شد. به خیلی چیزا علاقه دارم ولی نمیگم خخخخخخخ. آخه هرکی میاد اینجا ی چیزی بنویسه میگه خوب به موسیقی و کامپیوتر علاقه دارم اما بذار بگم. من فقط علاقه دارم بدونم و همین. شاید به همین خاطر هست که در خیلی موارد مطالعه میکنم. کامپیوتر و گوشی هم که اونقدری بلدیم که اگه یکی مشکلی داشت در صدد حلش بر بیاییم. در ساخت کلیپ صوتی و به اصطلاح همون میکس مسترینگ هم حرفی برای گفتن دارم و آماده همکاری با دوستان هستم. دیگه همین دیگه اگه کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم
این نوشته در حرفای خودمونی, دسته‌بندی نشده, سرگرمی, شاد, طنز, گفت و گو, مسائل مربوط به نابینایان عزیز ارسال و , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

21 دیدگاه دربارهٔ «بعد از یک ماه سکوت, دوباره اومدم. هرکی مهمونی و بگو بخند میخواد بیاد تو»

  1. یا الله! سلام! صابخونه؟ من اومدم. واای! چقدر خوراکی! بخورم تا کسی نیومده.

  2. وای چقدر غذای خوب! آخجون. اونجا رو نگاه!
    چه میکسر بزرگ و مجهزی. فقط میخواد یه کیبرد موسیقی بهش وصل کنی و بزنی زیر آواز.

  3. میگم میلاد؟ اون شارژرت رو بده. میخوام گوشیمو شارژ کنم

  4. اینجا که ۳g‏ ‏ نداره همراه اول! پس چطوری برم تو سایتها؟ نه انگار اینترنت قدیمیش هم سرعتش بد نیست

  5. خب! تا خودم تنها هستم تلویزیون رو روشن کنم، بازی استقلاله.
    آخجون نتیجه ۲ یک بنفع استقلاله. هر دو گل رو شهباز زاده زده

  6. بابا امیر بزار بازی رو ببینیم! چقدر فیلم اکشن و بکش بکش میبینی؟

  7. سعید تو راهه. تا نیومده من اعلام کنم که نفر دوم بعد از سیدم.

  8. انار واستون آوردم آیییییی انآآااااآآآآآاااار.
    البته از نوع تابستونیش !!
    تابستونیش مثل پاییزیش خوشُ تُرشُ شیرین مزه نیست.
    ولی نوبره.

  9. سید چه خبرته.
    مجال نمیدی که!
    بزار ی سلامُ غلیک کنم بعد شروع کن به خوردن.
    اون سری تو خونه ی سعید من گفتم سید شکمو ِ? گفتید نه!

  10. من کباب واستون گرفتم.
    آی کَبابه , آی کباب!
    بُدُ بیا جا نمونی.
    دیر بیایی تموم شده هآآآااآآآا.
    دسرش هم کِرِم کارامِل هستش.
    بُدُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُ! سید غذا رُ تموم کرد.
    دیر برسی از شام خبری نیست!

  11. هوای اردبیل چقدر خوبه!
    مثل ساوه جهنم نیست!
    خوش به حالت میلاد اصلا من دیگه همینجا میمونم نمیرم ساوه!
    من؟ ِ, لَ؟ بور داآااااآآآااآآآااآآآاا!

  12. محمد عسکری می‌گوید:

    سلام بر میلاد عزیز. منم سومین نفری هستم که دیدگاه میذارم. ضمنا کو اون سوسک پلوهای یلدا؟ قایمش کردی؟ یالا زود بیارش! نوشابه سوسکی هم چاشنیش باشه هااا.

  13. ببین ابوالفضل من بدبخت کل خوردنیم یه بشقاب برنجه و اگه غذا نونی باشه فقط یه نون میخورم

  14. بابا محمد اینجا دیگه سوسک پلو نیارید! همه میان اینجا زشته قباهت داره

  15. سعید پناهی می‌گوید:

    سلام همگی.
    حالتون چطوره؟
    آقا چه خبرا؟
    خوبین؟

  16. مهدی قادری می‌گوید:

    سلام، آقا ما رو هم را میدید یا نه؟، اول که بگم، سعید، بستنیها رو بی اجازه از یخچال بیرون اوردم، لامصب بد شانسیه دیگه، یوهو بستنی از چوبش در اومد ریخت رو فرش، خسارت رو هم میلاد لطف میکنه میده، خخخ، خوب اون مهمونی راه انداخته به من چه!، صحب خونه اونه!، الان هم کسی بهم نه نگه که من نوفهمم!، میخوام برم تو کار قلیون، میدونم برای سنم زوده ولی چه کنم که معتاد شدم، عمیر هم که تا توی ser vive the wild داره حال میکنه تا بیاد من همه چی رو نوش جون کردم، خوب علیرضا نصرتی هم که داره تو آر تی آر حال میکنه، منم که دارم تو همش حال میکنم!، بسه، برم سر محلش، قلقلقلقلقلقلقللقلقل اوههه، چقد من امشب خسارت به بار اوردم، حواسم نبود بخدا، یه لحظه از دستم افتاد، زغال قلیون ریخت رو فرش، ال فراآآآآآآآر!

  17. شهاب می‌گوید:

    سلام میلاد اول خیلی خوشحالم که اینجایی .
    وایی گفتی سید و مخابرات بابا سید این بیچاره ها رو ول کن
    خاطره ای از زبونه خوده سید .
    دوستان خودش میگفت انقدر زنگ زده بودم به اپراتورهای همراه اول که همشون اولا سید رو کامل میشناسن .
    بعد یکیشون بهش گفته بود بابا آغا از جونه ما چی میخای چرا انقدر زنگ میزنی ؟
    خلاصه بگم از دستش کلافن .
    همین روزهاست که همراه اول همه ی طرح هاشو از دسته این سید جمع کنه خخخخ

  18. شهاب می‌گوید:

    آها راستی میلاد آدم قحت بود بستنی هارو دادی دسته این سعید ؟
    خب میدادی خودم واست نگه میداشتم این بهم نمیده .
    خانومه یلدا هم فکر کنم واسه امشب خوراک موش رو تدارک دیدن .
    که منتظریم تا بیارن .

  19. مهدی صفیلو می‌گوید:

    به,به,به,به بهبه,بهبه سلام میلاد چه عجب از اینورا یادی از ما کردی
    خوشحالم که پس از مدتها میبینمت
    راستی به من بستنی نرسید من بستنی میخواااااااااام, آهااااااااای سعید با تو ام
    امیدوارم کارت تا بیست و سوم تموم بشه تو قزوین همدیگه رو ببینیم

پاسخ دادن به ابوالفضل سعيديفر لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *