به مناسبت روز عصای سپید شعری زیبا از یک دوست نابینا.

به نام خداوند آیینه ها،
فروزنده عشق در سینه ها.
سلام و صد سلام خدمت دوستان و بخصوص نابینایان گرامی.

در این پست افتخار این رو دارم شعری رو که به مناسبت همین روز یعنی “روز عصای سفید” هست و شاعرش یکی از بهترین دوستای خودم هستن یعنی (خانم نسیبه زارع) تقدیم حضورتون کنم.
امیدوارم شما هم مثل من از خوندنش لذت ببرین.
باور زرد.
تصور کن همین حالا که امشب جای من هستی/
و چشمان قشنگت را به روی زندگی بستی.
ببند امشب دو چشمت را سفر کن لحظه ای تا من/
ببر از یاد خود را و بیا تا انتها با من.
تصور کن از این دنیا، از این دنیای بی پایان/
فقط یک رنگ بشناسی، تمام رنگها پنهان.
تو امشب جای من هستی، از احساست بگو با من/
بگو راحت تمامش را، و بغضی کهنه را بشکن.
تصور کن که در دستت شبیه من عصایی هست/
و در دنیای تاریکت غم بی انتهایی هست.
زبان شعر من باش و بگو حرف دل من را/
صبوری کن فقط امشب هزاران مشکل من را.
بگو بابای خوبیها نگاهت را نمیبینم/
ولی آوای محزونت همیشه داده تسکینم.
بگو لبخند مادر را، شبیه یاس میچینم/
و از آن باغ رنگارنگ گل احساس میچینم.
برایم دیدن مادر، برایم دیدن بابا/
همیشه بوده یک حسرت، همیشه هست یک رؤیا.
شکایت کن بجای من، از این موج ترحمها/
بیا بشکن سکوتم را، بسوزان آه مردم را.
همان آهی که سنگین است، روی شانه ام بارش/
تحمل میکنم آن را، ولی تلخ است تکرارش.
بگو هرچند محدودم، ولیکن ناتوان هرگز/
نخواهم ایستاد از پا، به سمت آسمان هرگز.
من از احساس سرشارم، از استعداد لبریزم/
تو اینها را نمیبینی، و تنها اشک میریزم.
من از ناباوریهایت، هزاران بار پژمردم/
صعودم سخت آسان بود، ولی راحت زمین خوردم.
تو با آن باور زردت، ببین با من چه ها کردی؟/
برایت رفتن آسان بود، که دستم را رها کردی؟.
تو امشب جای من هستی، و حالا خوب میفهمی/
که من جا مانده ام تنها، در این امواج بی رحمی.
و حالا چشمهایت را به روی زندگی وا کن/
چقدر این زندگی زیباست، بجای من تماشا کن.
از آن دنیای ظلمانی، به دنیای خودت برگرد/
از آن کابوس ترس آور، از آن تاریکی پردرد.
ببین حتی تصور را، تحمل کردن آسان نیست/
در این پاییز بی باران، نمان، گل کردن آسان نیست.
ولی در باورت جایی برای نسل من وا کن/
و با چشمی حقیقت بین، مرا غرق تماشا کن.

درباره شفیعی

سلام شفیعی هستم فارغالتحصیل کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی ساکن شهرستان ایوان استان ایلام.
این نوشته در اطلاع رسانی, حرفای خودمونی, درد دل, سرگرمی, شعر, گفت و گو, مسائل مربوط به نابینایان عزیز ارسال و , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «به مناسبت روز عصای سپید شعری زیبا از یک دوست نابینا.»

  1. سلام خانم شفیعی.
    ممنون بابت انتشار این پست زیبا.
    خیلی شعر قشنگی بود.
    از خانم زارع هم تشکر میکنم.
    منم روز عصای سفید را بر همه ی نابینایان عزیز تبریک میگم.
    بازم مرسی.
    خوشحال شدم شعری خوندم که شاعرش همنوع خودمون بود.
    تشکر.
    پیروز باشید.

  2. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    سلام سرکار خانم شفیعی از ارسال این شعر زیبا واقعاً تشکر میکنم, هم از شما و هم از سراینده ی این ابیات زیبا.
    ضمن تبریک روز جهانی عصای سفید خدمت شما و دوستان محترم.
    موفق باشید.

  3. سلام سرکار خانم شفیعی! واقعا شعر زیبایی بود. دست سراینده این شعر و دست شما درد نکنه

  4. مهدی ترخانه می‌گوید:

    سلام ,
    به حق و جالب بود . لذت بردم . روز عصای سفید رو به تمام نابینایان تبریک میگم , و آرزوی استقلال روز افزون برای همه دوستان دارم .
    ممنون و موفق باشید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *