از قیژ قیژِ رگای سلول خاکستری مغزم، تا قانون جاذبه

سلام.
آقا اگه دستتون به این پشه هه رسیدا، طوری بزنیدش که دیگه پشه گری رو از یاد ببره.
من نمیدونم این لا کردار چه خصومتی با من بدبخت بیچاره داره، که روز و شب داره رو بیصاحاب بدن ما رژه میره. تازه این که چیزی نیست. امروز فک کنم یه ده بیس باری از خودم کتک خوردم. خلاصه یه چیزی بهش بگیم.

آقا موندم به خدا. هفته ی بعدی کلاسای مدرسه رو دارن میبرن بالا. حد اقل یه هفته ای رو ویدئو پروژکتور ندارم. این اراذل هم که بدون تعلیم بصری، خنگند. هیچی نمیفهمن اگه نبینن. خدا به دودم برسه.

آقا خدا بده برکت به جان خودم. مهمون حبیب خداستا. ولی یکی نیس بگه حبیب جان. قربونت برم. فدات بشم. آخه مذهبتو شکر. خو لا اقل یه اتاق واسه صاب خونه بدبخت خالی بذا خو. حالا خوبه فامیلم نیستیا. بابا خداییش ما خونه فامیلامون اینقده راحت نیستیم بابا پدر بیامرز. دختراتم که الکی مثلا روشنفکرن. بابا خب من نمیبینم. خونه خاله نیس که راحت میگردین. یه دس به آب میخوام برم ۱۰۰ تا یا الله و استغفر الله میگم تا اخوات مطهره از سر راه کنار برن. اََََََََََََََی باااااااابا؟ خداییش ما که مردیم خونه فامیل که میریم خععععععععععععععییییلی رعایت می کنیم. جالب اینه از دوشنبه اینجان. از دانشگاه یا مدرسه که میام، هر روزی یه جا لباس عوض میکنم. آشپزخونه، حموم، بالکن، و ….. میترسم اگه همینجوری ادامه بدن، مجبور بشم برم سر کوچه لباس عوض کنم. هَََََََََََََََی روزگااااااااااااار.

آقا از اینا هم بگذریم، از این به بعد اگه میوه بهتون تعارف میکنن، با سر بگیرید. والا. چیمون از گالیله کمه مگه. مثلا یه سیب به کله من خورده، دارم فک میکنم چی رو کشف کنم آخه. خب زشته که این سیب به سر گالیله بخوره یه چی بفهمه، ولی من نفهمم. گالیله جان بیا یه لحظه؟

دیدی بعضی وقتا بدنت وقتی که همه ساکتن، انواع صداها رو از خودش در وَکُمه؟ قار و قور شکمت در میاد. قلنج دست و پات صدا میده. همون لحظه از این بادگلو پنهانها میزنی و یهویی میفهمی همه چپ چپ نگات میکنن. بینیت بد جور فش فش میکنه. خداییش بعید نیست پلکاتم صدا بده.
آقا خیلی حالت بدیه به مولا. کسی راهکاری چیزی نداره؟ تازه شم. بعضی وقتا که هیچ کی نیست، هییییییییییچ صدایی ازت خارج نمیشه. اما انواع صداها از یخچال و کمد و تلویزیون و در و دیوار و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در میان. انگار اون بدبختا هم به اینجور سکوتا حساسن. کلا چی میشه کرد آیا؟

آقا دارم فک میکنم برا این پست چه تگی بدم. خداییش چیزی به ذهنم نمیرسه. از یه طرف هم خب که چی بشه/ مثلا ایندکس این پست من تو گوگل چه فایده ای برا جامعه ی بشریت داره؟ حالا شمام بیایین تو کامنتا چند تا تگ طنز و باحال به پستم بدید دور هم بخندیم.

آقا چی جوریاس؟ من دیوونم؟ یا شما یه طوریتون شده دارید این پستو میخونید. یعنی من اگه تا صبح چرت و پرت بنویسم شما میخونید؟
یه چیز دیگه. چی جوریاس که اگه من مثلا یه پست آموزشی میزنم زیاد استقبال نمیشه. اما میتونم شرط کنم که کامنتای این پست زیر ۲۰ تا نمیشه. ها؟
به جان سعید که میخوام تو دنیا نباشه، چی ببخشید. میخوام دنیاش نباشه، دلتون سفید

درباره بهنام نصیری

سلام من بهنام نصيري متولد 16/5/1371 از قزوين. دوران كودكي قبل از مدرسه رو مثل بيشتر ما نابيناها، با گريه و غم و نا اميدي اطرافيانم ميگذروندم كه ديگه ازش نگم بهتره. خيلي بد بود. پيش دبستاني (يا همون آمادگي خودمون) رو توي مدرسه استثنايي انديشه توي شهر صنعتي البرز (كه اصلا مخصوص نابيناها نبود و براي تمام معلوليتها غير از بينايي طراحي شده بود) گذروندم و كم كم پيشرفت كردم. ديگه همه باورم كرده بودن و دوستم داشتن. چون تو دوران بچگي، به بچه فوق العاده باهوش، شيرين و تو دل برو بودم. مثل بچگي همه شماها. زندگيمو خيلي راحت ادامه دادم. تا كلاس پنجم ابتدايي، تو مدرسه ناشنوايان باغچه بان قزوين، كه نابيناها هم همونجا درس مي خوندن، درس خوندم.سال پنجم و سه سال راهنمايي رو تو مدرسه نابينايان بياضيان و سال اول دبيرستان رو تو مدرسه شاهد پيامبر اعظم شهر خودمون (محمديه) ادامه دادم. سال دوم وارد شهيد محبي شدم و به خاطر افت معدل، سال سوم به قزوين برگشتم و تا آخر دوره پيش دانشگاهي، تو دبيرستان نمونه دولتي علامه جعفري مشغول به تحصيل شدم. سال 90 تو كنكور، با رتبه 1195 توي دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين، رشته فقه و حقوق قبول شدم و الان كه واستون مينويسم، کارشناس رشته فقه و حقوق اسلامی از دانشگاه هستم و معدل کارشناسیم هم 16.88 شد و کارشناسیمو تابستون 94 گرفتم. خوب از تحصيل كه بگذريم، بگم براتون كه من تو دوران مختلف زندگيم، به موسيقي و قرآن خيلي علاقه نشون مي دادم و توي هر دوش مقام زياد كسب كردم. فك نكنيد بيكارمو دنبال كار ميگردم! من از سال 90 تو هنرستان و دبيرستان كتاب مبين تو شهر قزوين، مشغول تدريس درس قرآن به بچه هاي هنرستاني و دبيرستاني (دوره اول) هستم. اونم به بچه هاي عادي! اگه ميخوايد يه كمم درباره شخصيتم بدونين، همين بس كه ميتونم با هر جور آدم كنار بيام، جوري كه از با من بودن معذب نباشه. تا دلتون بخواد شوخم. واسه همه شما آرزوی موفقیت می کنم. gmail: b.nasiri71@gmail.com skype: behnamnasiri.1371
این نوشته در حرفای خودمونی, خاطرات, داستان, درد دل, طنز ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

22 دیدگاه دربارهٔ «از قیژ قیژِ رگای سلول خاکستری مغزم، تا قانون جاذبه»

  1. آقا سلام ارز کردیم. میگم لامسب تا تنهایی از همه جا صدا میادهااااااااااااا. از تلویزیون یخچال و گاهی خودت احساس میکنی یکی پشت سرته. البته همونطور که خودت گفتی از همه چی صدا در میاد. مثلا تو فکری یهو در حیات خلوت صدایی میده که از اصلحه هم بیشتر نباشه کمتر نیست. لامسب چنان صدایی میده که آدم ضهره ترک میشه. مجبور میشن انگشتری چیزی بندازن تو آب بعد آبش رو بدن بخوری.

  2. امیر رضا رمضانی می‌گوید:

    سلام
    خب تو هم عینه خودم رفتی رو حالته undefined behaiviour و در حاله کرش کردنی
    من یکی که حوصله ندارم باگ فیکست کنم چون خودمم حوصله نکردم باگ فیکس کنم, چه برسه به خودت
    علته اینکه سر و صدات الکی در میادم به خاطره اینه که تو حالته undefined behaiviour قرار داری

  3. مینا می‌گوید:

    سلام از پشه ها که متنفرم ولی خوشبختانه خونه ما و حتی خوابگاهمون خیلی پشه نداره در زمینه حجاب مهموناتون به نظرم پوشش اونا کاملا به خودشون بستگی داره اگه اونا مشکلی ندارن چرا شما باید مشکل داشته باشین؟ اگرم منظورتون برخورد فیزیکی باهاشونه خیلی راحت میشه طوری قدم بردارین که به اونا نخورین. و این که ما اگه مهمون داشته باشیم چه در گذشته چه حال و چه آینده به هییییییییییییییچ وجه اتاق خودمو به مهمون نمیدم خخخ والا چه معنی داره مهمون بیاد تو اتاق آدم ساکن شه؟ درباره کم بودن کامنتهایی که توی پستهای آموزشی زده میشه راستش من یه دلیل مضحکی دارم میگم مضحک چون خودمم چندان قبولش ندارم اما خیلی پیش اومده که خیلی از آموزشها زندگیمو متحول کرده باشه اما انقدر تشکرم زیاده که حس میکنم کامنت دادن یه جور بی احترامی هستش و صرفا میسپرم به خدا چون میدونم اون خیلی خوب میتونه این شادیرو که من الآن دارم صد برابرشو به کسی که باعثش شده بده. خلاصه که این بود انشای من

  4. شهاب می‌گوید:

    سلام بهنام خداییش منم داشتم فکر میکردم این چند روزه کامنت چی بیام بگم ؟ هیچی به ذهنم نرسید خودتی اونی که تو دلت بهم گفتی فقط یه چیز میگم پنجشنبه آماده دربی باشید که میخوایم داغتون کنیم . ولی از حق که نگذریم به جان محمد علی قشنگ مینویسی خخخ ای ول دمت گرم .

  5. علیرضا نصرتی می‌گوید:

    فعلا کامنت بدم به بیست تا نزدیکتر بشیم

  6. رضا خطیبی می‌گوید:

    سلام بهنااام
    آخه یکی نیست به تو بگه داداش گلم استقلال چی داره که تو رفتی طرفدار اون تیم شدی
    در رابط با پستت هم بگم خیلی خوب بود ولی وقتی نمیخان مهمون ها تون حجاب خودشون را رعایت کنن
    شما هم معذب نباش بازم پستت لایک داره داداشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *