عطا, و خدا نگهدار شما ای شب روشنیها.

درود

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو
گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانهی رسوائیام, تو هرچه می‌خواهی بگو

به قطع و یقین هر کس اختیار خود دارد تا در مقابله زور و ظلم تسلیم شود یا خیر, و ماندن را به مقابله با ظلم و ستم ترجیح دهد, ما نیز بر اساس همین اصل پذیرش خفت و خاری را دور از آزادگی میدانیم و چه بد شد که رشته خوشیها و دوستیها ختم اسارت شد.
ما که در قفص تنگ نظریها نمیگنجیم و از طرفی رفتن بدون خدا حافظی را دور از معرفت دانسته و اکنون زمان همان خدا حافظی است که بارها به عنوان اعتراض و یا به شوخی از او یاد کردیم اما اکنون اگر به جد نرویم دیگر شخصیتی برایمان باقی نمیماند.
آقا سعید هرگز برای شما دوستی خوب نبودیم و همیشه با اعتراضهایمان شما را رنجانده و به خوبی میدانیم دل شما از ما گرفته ولی تو را به خدا منزلتت را حفظ کن که مثل چون تویی در بین افراد همنوع کم پیدا میشود.
اسم آوردن از دیگر دوستان بسیار مشکل است ولی دست کوچک و بزرگتان را به مهر میفشُریم و هرگز لحظات شیرین و بیاد ماندنی که با شما رقم خورد را فراموش نخواهیم کرد.

آرزو میکنیم که روزی رسد تا خسو خاشاک از زندگی شما عزیزان از میان رَوَد.

کسی میخندد, که آخر بخندد.
خنده آخر, مال شماست.
موفق, پیروز, و سر بلند باشید.

درباره عطا

عطا هستم و دیگر هیچ.
این نوشته در اخبار, حرفای خودمونی ارسال و , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

27 دیدگاه دربارهٔ «عطا, و خدا نگهدار شما ای شب روشنیها.»

  1. سعید پناهی می‌گوید:

    درود بر آقا عطای گل.
    تو این چند وقت کلی به شما عادت کرده بودیم.
    و از تجارب شما بسیار استفاده کرده بودیم.
    و کلی از شخصیت شما لذت بردیم.
    هر جا هستین موفق باشید.
    امیدوارم روزی دباره پستها و کامنت های شما را در این سایت ببینیم.
    و باز از بودن شما خرسند شویم.
    در پناه حق.

    • عطا می‌گوید:

      سلام.
      خیلی برات حرف دارم اما.
      بزار ی خاطره از بچگی خودم تعریف کنم.
      آره من ده یا دوازده ساله بودم که ی پسر همسایه داشتیم خیلی از من قویتر بودش, منزل دایی ما کوچه پشتی ما بود هر وقت سعید من میخواستم به منزل دایی بروم باید از جلوی خونه این پسره عبور میکردم, بدون که هر وقت من از اونجا میگذشتم این پسره یا باید منو میترسوند یا باید با لگد یا مشت یا سیلی خلاصه با هر شیوه ای تن منو میلرزوند.
      ی روز ماه محرم بودش که من رفتم تا از خیابون محله خودمان نذری بگیرم ی چوب خوش دست هم داشتم القصه این پسره هم آمده بودش تا نذری بگیره, باز طبق معمول اومد منو اذیت کنه میخواست چوبه رو ازم بگیره البته با زور, منم اولش میخواستم بهش بدم ولی ی لحظه به خودم اومدم فکری کردم چوب رو دو دست کردم بوردم پشت سرم با تمام زورم ی ضربه به سرش زدم باور کن سرش شکست خون اومد و خیلی ورم کرد.
      عصر آن روز با مادرش اومد خونه ما به شکایت پیش مامانمو بابام, جالب اینجاست که وقتی مامانش منو دید به پسرش گفت خاک بر سرت این که از تو خیلی بچتره از این کتک خوردی.
      سعید بخدا از اون روز به بعد من سرم بالا میگرفتم و میرفتم خونه دایی و اون پسره هیچ وقت دیگه جرات نکرد منو اذیت کنه.
      حالا در نظر بگیر من اون چوبه رو بهش میدادم چی میشد.
      با ما یا بی ما مهم نیست, سعید تو باید سرتو بالا بگیری و زود تسلیم هر کسی نشی همین.

  2. سلام عطاجان واقعا ناراحتم کردی آخه چرا واقعا پستهایت و کامنتهایت برای ما یه چیز دیگری بود شعرهایی که میگذاشتی
    اگه امکانش هست روی منو زمین نینداز و تجدید نظر کن

  3. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام آقا عطا.
    به کجا چنین شتابان،

    • عطا می‌گوید:

      سلام ابوالفضل عزیز.
      به کجا چنین شتابان؟
      گون از نسیم پرسید
      – دل من گرفته زین جا
      هوس سفر نداری
      ز غبار این بیابان؟
      – همه آرزویم اما
      چه کنم که بسته پایم
      به کجا چنین شتابان؟
      – به هر آن کجا که باشد
      به جز این سرا، سرایم
      – سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
      چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
      به شکوفه‌ها، به باران, برسان سلام ما را

      ابوالفضل جان از همین حالا به خودت قول بده همیشه و همه جا و در هر شرایطی, با سری بلند در مقابل زور و زورگو به ایستی و می ایستی مطمئنم.
      دوستت دارم

  4. مصطفی می‌گوید:

    سلام. من قبلا هم به بعضی از دوستان گفته ام .عاقلترین مردم کسی است که پیش از انجام هر کاری به نتیجه و سر انجام آن خوب بیندیشد .کاش میشد همه ما روزی از حاشیه های بیخود و بیجهت رهایی یابیم و خود را خرج هر کس و ناکسی نکنیم .یاحق

  5. شهاب می‌گوید:

    سلام
    اون عطایی رو که من میشناسم و میدونم
    شک ندارم که این کارو نمیکنه عطا جان بسپار به خدا بخدا قسم این کاره همونایی که هم من میشناسم هم تو بی پاسخ خدا نمیمونه پس تجدید نظر کن داداش استقلالی

    • عطا می‌گوید:

      سلام شهاب مهربان و ای جنوبی خون گَرم.
      اینو من نمیگم همه میگن که جنوبیها با صفان.

      وُلَیک تونم میدو نستی که بچان گناه ندارن.
      ها چیه جنوبی بلد نیستوم حرف بزنوم.
      نخند خب.
      ببین شهاب وقتی ما گناهی نکردیم چرا به همه نشون بدیم که گناه کاریم.
      چرا پیش از محاکمه قاضی, خودمان حکم محکومیت خودمونو امضا کردیم.
      ولی این از سر اجبار بود منم میدونم.
      همه میدونند که خون برادر رو از برادر نمیگیرن.
      تشکر.

    • عطا می‌گوید:

      سلام برادر جوان مرد ما.
      آره هم تعجب و هم هزاران سوال.
      اگر از علت خدا حافظی خودم بخواهی بدونی جانم برات بگه که.
      من هم به فحاشیها اعتراض کردم و هم به عذرخواهی بی دلیل دوستان.
      ناموس از مقدسات انسانهای آزاده میباشد به قطع.
      اما.
      فردی که فحاشی کرد عذرخواهی کرد و بچههای ما هم اون کار رو تعید نکردن.
      حال سوال من این است برادر
      چرا این عمل یعنی فحاشی به پای شب روشن نوشته شد و جالبی داستان اینجاست که
      اجازه دهید که ادامه ندهم ببخشید.
      موفق باشید.

  6. امیر رضا رمضانی می‌گوید:

    سلام
    نمیدونم چی باید بگم
    ولی, فقد و فقد میبایست انتقام مظلوم از ظالم گرفته بشه

    • عطا می‌گوید:

      سلام بر امیر عزیز و بسیار گرامی.
      چشمان زیبا و دور بین تو و اندیشه متعالی که در ذهن پاک و قلب معصوم توست و انرژی که در وجود توست تو را به زودی به مانند شاهینی تیز پرواز در اوج آسمان موفقیت به نمایش در خواهد آورد و تو جایی در محیط دگم نداری.
      تو از نسل شاهینی, تو را با کلپسه چه کار.
      تو مهمانِ خانه دوستی, تو نسیم شعر مهری.

      امیر خیلی ماهی داداشی.
      موفق باشی عزیزم.

  7. بهنام نصیری می‌گوید:

    سلام عطا جان
    هیچ جور نمیتونم بنویسم، جز اینکه: گاهی وقتها باید بخوری زمین تا بفهمی کی هلت داده.
    گاهی وقتها باید نگفت تا بگن.
    گاهی وقتها باید به خاطر یه سری چیزا، یه سری حرفا رو نزد.
    بخشکه این واژه آبرو، که تا وسط میاد، ریشه واژه منطقو میسوزونه.
    بخشکه ریشه واژه آبرو، که بزرگترامون خیلی چیزای کوچیکو بهش ربط دادند.
    بخشکه ریشه واژه در و همسایه، که ما هر چی بدبختی داریم، واسه همین واژه هست.
    بخشکه شانس، که در خونه همه رو میزنه و تا یارو در رو باز نکنه، دست بردار نیست. اما وقتی به دم در ما میرسه، خونه مونو رد میده و میگه: هیچ کی نیست.
    عطا جان
    اگه تو به فکر شب روشنی، نباید بری
    چون رفتنت همونیه که منتظرشن.

    آی شب روشنیا
    بعد از جام اسکوپا، خیلی باهاتون حرف دارم.
    الان تنها دغدغه من، به پایان رسیدن این جامه که اولش تلخ شروع شد، اگرچه خودش تلخ نبود.
    پس
    صبر کن عطا

    • عطا می‌گوید:

      سلام داداش بهنام عزیز و دوست داشتنی خودم.
      خودت شاهدی تو این چند روز من چه تلاشی کردم تا کار به اینجا نرسه.
      به فکر شب روشنم چون دلم با شماست.
      به خدا نمیدونی از شب گذشته وقتی آن پست منحوس را دیدم چه به حالم گذشت.
      آره پستِ منحوسه.
      کبوتر عشق من در قفس نمیگنجد.
      قفس میشکنم
      قفس میشکنم.
      به حکم دل که بعضی وقتها از عقل بهتر میفهمد
      میمانیم تا حتی لحظه ای دل سیاه شیطان صغیر با لبخند نفاق آرام نگیرد.

  8. Salman می‌گوید:

    سلام تنها هدف شما بی ارزش نشان دادن عذر خواستنتان بود کسی قصد رفتن نداشت محمد حسنی را که کنار بزنی عذر خواستن از خواهر و دامادشان واجب بود ولی برادر عطا ما هم موضو را دنبال میکردیم عذر خاستن صحیح بود ولی با جان و دل نبود شما هم بازی خوردی برادر

    • عطا می‌گوید:

      سلام بر برادر خودم آقا سلمان محترم.
      از اینکه به من انتقاد کردید ممنونم و چه خوب کردید حرف دلتان زدید.
      و اما بعد.
      به خدای یکتا آن خدایی که تو میپرستی و من قبول دارم و میپرستم, خدا حافظی من واقعه ای بودش.
      حالا دوستان دستور دادند که صبر کنم.
      عزیزان شب روشنی نظرشون رو در متن عذر خواهی بیان کردند.
      هر چند که من و خیلیها اون متن رو قبول نداریم و خدا حافظی من هم به خاطر عذر خواهی نبودش بلکه به دلیل متن و مفاد عذر خواهی بودش.
      به من مربوط نیست دوستان شب روشن تصمیمگیر هستند ولی نظر شخصی من این است که هیچ کس در شب روشن حتی یک بار حتی یک لحظه حتی با استفاده از یک کلمه نسبت به نوامیس دیگران توهینی نکردن که بخواهند عذر خواهی کنند.
      خون برادر را از برادر نمیگیرند برادر مسلمانم.
      در بعضی جاها گفتم اجازه دهید به شما نیز بگویم که.
      به رگهای بریده امام حسین مظلوم سوگند که در این اتفاق بیگناهان لطمه دیدند و کسی متوجه نشد.
      فردی به عده ای توهین کرده, خب باید همان فرد مجازات شود نه دیگران.
      من بازی نخوردم زیرا به بین الطلوعین سوگند از سر ناراحتی و ظلمی که دیدم روا داشته شد خواستم بروم تا نبینم خیلی چیزها رو.
      به قمر بنی هاشم سوگند که سعید نه قصد توهین داشت و نه در پی توهین حضرت لقمان و قرآن بودش.
      به گلوی بریده علی اصغر سوگند آقایی که از سعید به دلیل توهین به لقمان و قرآن تذکار داده بود قصدش دفاع از دین نبود.
      به خدای مصطفی سوگند, که بچههای شب روشن به ناموس کسی توهین نکردند و فقط یک نفر که در اینجا بود و حالا نیست توهینی کرده بود و عذرخواهی هم کرد.
      به ید بیضای کلیم الله سوگند, مسئله دفاع از دین, قرآن, حضرت لقمان, و رعایت شریعت نبودش.
      من امروز سوگندهایی را به جا آوردم و برای اثبات صداقت در ادعای خودم دلایلی دارم که اگر باعث حاشیه نمیشد بیانشان میکردم

      تشکر.

  9. بهنام نصیری می‌گوید:

    میشه ادامه ندین؟
    عطا که گفت میمونم
    داداش عطا تایید کن پستتو بردارم
    بوی سوء استفاده میاد

    • عطا می‌گوید:

      سلام بهنام جان.
      آقا بهنام در بستن کامنتها شما هر شکل که صلاح بدانید عمل کنید.
      ولی پست منو بگذارید در جواب به تاریخ بماند چون من مسئول سوگندهایی که ادا کردم هستم و باید این سخنان و سوگندها مخاتب خود را پیدا کنند.
      تشکر.

  10. سلام عطاجان مرسی که موندید واقعا خوشحال شدم من چون اسکایپ سیمبینم پرید امکان صحبت با شما رو ندارم من هم از این آقا ضربه خوردم اگه شد از بهنام شماره موبایلم رو بگیر با هم صحبت کنیم یا اگه بهنام نداشت سعید و امیر دارند مرسی داداش

پاسخ دادن به مصطفی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *