کمی حرف و یک فراخوان از دوستان گل گلاب

بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از سلام و ادب و چطورید و خوبید آیا و من بهترم و اوضاعتون چگونه است و اینا میرم سر اصل مطلب
دیروز یک فیلم کوتاه کمتر از پنج دقیقه ای دیدم و شنیدم. خلاصش این بود: زنی تر گل بر گل در حال گفتگو با مامانشون می خواست بره اونطرف خیابون سوار دویست و ششش بشه که متوجه میشه یک نبین می خواد بره اونطرف و می ترسه رد بشه. خلاصه میره کمکش و می بردش اونطرف که اتفاقا نزدیک ماشینشم هست. اون نبین ضمن تشکر ازش درخواست میکنه تا محلی که در مسیر اون خانمه هست ببردش و اون خانم هم قبول میکنه. در عقب ۲۰۶ رو براش باز میکنه. می خواد راه بیفته که از آیینه می بینه اون نبین کیف حاج خانم رو برداشته. اون خانم هم با کمی تامل از ماشین پیاده میشه و از نبین درخواست میکنه پیاده بشه. یک تاکسی براش میگیره و کرایشم حساب میکنه و راهیش میکنه بره. و در انتها مخاطب می بینه که اون نبین خشمگین چاقویی که در دست دارد را باز و بسته می کند.

بعد از اتمام فیلم با کمی کنکاش فهمیدم که این یک فیلم کوتاه سفارشی از طرف پلیس آگاهی است که هشدار دهد آهای خانما در مسیرهای عبور و مرورتان مراقب نبین نماها باشید که آمار سرقت به این روش در پایتخت و شهرهای بزرگ بالا رفته. یعنی بعضی ها خودشان را به نابینایی می زنند و در مسیر خانمهایی که قبلا رصد کرده اند و می دانند ماشینشان را کجا پارک کرده اند قرار می دهند تا به آن سو ببرندشان و و مسیری مثلا یکی دو چهارراه جلوتر را می گویند تا آن خانم او را ببرد. بعد در مسیر چاقو زیر گردن او می گذارند و کیف و جواهرات را می ربایند و دِ برو که رفتیم.
ذهنم مشغول شد. اطلاع رسانی و بالا بردن آگاهی مردم در مورد این جرائم طبیعی است. اما چطور شده تا یک سری نبین نما این کار را کردند فوری کلیپ ساخته شد؟ بخاطر جمعیت هدف بالا؟ بخاطر حفظ امنیت جانی و مالی مََردم؟ هیچی هیچی در مورد جامعه نابینایان و کم بینایان ساخته نمیشه یا اگر هم ساخته میشه ضعیف یا ملکوتیه. حالا هم که یه دونه خوب ساختن یک نبین نمای دزد؟ خب اون کلیپ سفارش دهنده مثل ناجا دارد. آیا بهزیستی یا انجمن ها نمی توانند سفارش چنین کلیپ های کوتاه که در فضای مجازی منتشر بشه و در مورد دقدغه های جامعه نابینایان و کم بینایان صحبت کنه را بدهند؟ یا حتی فیلمهایی که در جشنواره فیلم معلولین تولید شده را در سیما و فضای مجازی پخش کنند که اصلا ببینیم آیا حرفی از دغدغه های ما در آن زده شده که کمی افتخار کنیم فیلمی سودمند وتاثیر گذار ساخته شده و آن را در تلگرام یا واتساپ در گروههای مختلف ارسال کنیم تا ببینند و به فکر بروند.
البته قسمتی از این جریان, به جامعه فرهنگی ما هم برمی گردد. که وقتی دغدغه آنها نیستیم پس چرا تمرکز کنند که بخواهند در مورد ما آثار تاثیرگذار و سودمند تولید کنند؟ به جز بار مالی و دعای ما شاید چیز دیگری نصیب آنها نشود. ولی قطعا در فرهنگ سازی صحیح تاثیر مثبتی خواهد داشت و البته با برنامه ریزی بار مالی هم جبران خواهد شد.
حالا فکری که به سرم زده و توانی که دارم را بیان می کنم. اول اینکه خیلی از کارگردانهای جوان و جویای نام دنبال ایده ها و قصه های ناب چند دقیقه ای برای این جشنواره و آن جشنواره, این حوزه و آن حوزه هستند و قطعا داستان خوبی هم در مورد ما ببینند برای تولیدش تلاش می کنند. حالا می خواهم بگویم قطعا و حتما هر کدام از شما یک اتفاق ساده و جالب و جذاب در مورد خودتان و دیگران بخاطر مسئله معلولیتی که داریم, برایتان بوجود آمده. آن را در قالب یک ایده و خاطره کوتاه چند خطی بنویسید. خاطره ای که فکر می کنید اگر به تصویر کشیده شود و دیگران ببینند در نحوه رفتار مسوولین و جامعه با ما تاثیر بگذارد و به مرور موجب یک فرهنگ سازی شود.
کاری که من می توانم بکنم این است که ایده ها و خاطرات جذاب و هدفمند را به صورت فیلمنامه های کوتاه در بیاورم و در اختیار برخی از کارگردانها که می شناسم قرار دهم شاید نتیجه ای مثبت حاصل شود.
به ذکر یک مثال می پردازم: جوانی نابینا از تاکسی پیاده می شود. مردی دیگر که همراه او پیاده شده چیزی را در دست او قرار می دهد و التماس دعا می گوید. جوان متوجه می شود یک اسکناس است. مرد می خواهد مجدد سوار تاکسی شود که جوان نابینا صدایش می کند. اسکناس را در دستش قرار می دهد و می گوید من گدا نیستم و می رود.

این یک مثال است و قطعا در انتهای آن جمله ای که من به آن مرد گفتم می تواند بهتر باشد. شاید شما جملات و حرفهای جذاب تری در مورد این ایده داشته باشید. پس همین را هم می توانید اصلاح کنید و بیان کنید. یعنی نگران نباشید خاطره تان تکراری باشد. از جمع خاطرات تکراری قسمت های جذابش را جدا می کنیم و یک ایده داستانی ناب در می آوریم. مثلا یکی به آن مرد ناسزا می گوید یا فردی دیگر پول را با خوشحالی در جیبش می گذارد یا فردی دیگر یک تراول روی آن پول می گذارد و به مرد پس می دهد. خخخ

پس در کامنت ها یا در ایمیل منتظر ایده ها, داستان های واقعی و خاطراتتون که مطمئنید در بالا بردن فرهنگ عمومی جامعه تاثیر دارد, هستم. موضوع آزاد است و حتی می تواند از درگیری تان با یک مسوول, از حضورتان در یک مهمانی, از طرز رفتار کودکان(چه کودک بینا چه کودک نابینا و کم بینا ), از مشکلات مادی زندگی, از اختلافاتی که در خانواده به دلیل معلولیت پیش می آید, از رفتار ناصحیح افرادی مثل والدین که طبق آموزه هامون با آنها جروبحث نمی کنیم ولی عقده اش در دلمان می ماند و دهها موضوع دیگر و حتی از توانگری و توانایی هایتان که دیگران به شگفت آمده اند که آیا از یک معلول بینایی این کار بر می آید؟ خلاصه بنویسید و به بهانه اینکه نوشتن نمی توانم تنبلی نکنید.
خداحافظی نمی کنم چون در کامنتها با هم کار داریم. شاید در دوره بعدی جشنواره فیلم معلولین فیلمنامه های کوتاهی که در اینجا با هم می نویسیم حضور یابند و نوشته ای که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. ما از تجربه خودمان و انتظاراتمان می نویسیم آنهم در قالب داستانی کوتاه چون خودمان درگیرش هستیم. منتظرما. نرید پیداتون نشه ها!!!!

درباره مهدی بهرامی راد

متولد 9/2/1359. ساکن اصفهان. نویسنده و تحقیق را بسیار دوست دارم. مذهبی هستم. از شطرنج و موسیقی متنفرم و عاشق اهل بیت علیهم السلام هستم. تلفن: 09386722122 ایمیل: Mahdi.bahrami.rad@gmail.com
این نوشته در آموزش, اخبار, اطلاع رسانی, جامعه شناسی, حرفای خودمونی, خاطرات, داستان, درد دل, روان شناسی, سرگرمی, گفت و گو, مسائل مربوط به نابینایان عزیز ارسال و , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

4 دیدگاه دربارهٔ «کمی حرف و یک فراخوان از دوستان گل گلاب»

  1. بهنام نصیری می‌گوید:

    سلام.
    خیلی خیلی عالی.
    سر فرصت حتما یه مورد میگم

  2. esteghlal می‌گوید:

    سلام سپاس بابت پست بسیار بسیار جالبت

پاسخ دادن به بهنام نصیری لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *