مصاحبه با فصل بهار

سلام

سال ۹۳ داره دیگه کم کم کوله بارشو جمع میکنه و جاشو به هزار و سیصد و نود و چهارمین بهار میده.

کم کم ته مونده های اسفند، که انصافا خیلی داره بهشون بیمحلی میشه، داره تموم میشه و بهار خانم، مثل یه عروس، با توری سبز و پر از شکوفه، داره با کرشمه میاد سمت زمین خسته و خواب!

زمینی که خسته است از ناملایمیها.

از نامردمیها

از بیوفاییها

نمیدونم پاقدم بهار خانم، دفعه پیش که تق تق تق در خونه شما رو زد، چطور بود؟

اما ایشالا امسال برا همه مون خوشقدم و خوشخبر باشه.

اما خیلی دوست دارم که با بهار خانم یه مصاحبه ترتیب بدم.

واسه من جای افتخاره که ایشون به من اجازه بدن تا حرف بزنم.

چند قدم رو به جلو برمیدارم.

زیبایی بهار رو میبینم و خدا رو شکر میکنم.

زبونم از عظمت خدا بند اومده.

 

– آهای آقا! کاری دارید؟

– شرمنده مزاحم شدم. امکانش هست که باهاتون یه مصاحبه انجام بدم؟

– شما از کدوم روزنامه یا کدوم شبکه هستید؟

-من از سایت

شب روشن

مزاحم میشم. دریچه ای به سوی نابینایان.

-خیلی خوشبختم! بفرمایید. در خدمتم

– خوب بهار خانم! شما که نیاز به معرفی ندارید. همه ی ایران داره واسه اومدنتون لحظه شماری میکنه.

– اختیار دارید. مردم هم لطف دارن.

– اولین سؤالم از شما اینه که شما با این همه زیبایی، چرا مغرور نمیشین؟ چرا با این همه جلال، به هر خونه ای سر میزنید؟ حتی به کپرها و کومه های فقرا که خیلی از اونایی که دستشون به دهنشون میرسه، نگاش هم نمیکنن، سر میزنید. چرا؟ حیف شما نیست با این همه زیبایی؟

-اگه شما هم مثل من فکر کنید، مغرور نمیشید.

– مگه شما چی جوری فکر میکنید؟

– امان از دست شما آدما! ببینم، از خود شما یه سؤال میپرسم. من و زیباییهام، تا کی موندگاریم؟ تا کی میتونم با کرشمه روی زمین راه برم؟

-خوب! اوم! ِ! بذارید فکر کنم! اوم،، ،، ،، آها! تا اول پاییز!

-نخیر آقا! حواستون کجاست؟ تا اول تابستون

-ببخشید.

-خوب منی که میدونم تابستون قراره نابود بشم با این جلال، چرا باید مغرور بشم؟ کسی حق داره مغرور باشه که همیشه موندگار باشه.

-عجب! چه جوابی دادینا! خیلی عالی بود.

– خخخخ! مرسی! از ته دلم بود. شعار ندادم

– به عنوان سؤال دوم: چرا مردم اینقدر دوستت دارن؟

– والا تو این چند ساله، من از مردم، چیزی به جز بد و بیراه نشنیدم.

– نه! اینطور نیست! میشه بگین چرا؟

– بله، همینطوره! همه، گرونی آجیل و میوه و شیرینی رو گردن من میندازن. بابا مگه من چه گناهی کردم؟ مگه من گفتم اینا گرون شه؟ یا اصلا مگه من مجبورشون کردم که حتما میوه و آجیل و از این جور چیزا بخرن؟ الان مثلا ناراحتم، اما نمیتونم اخم کنم. شما منو اخم کرده فرض کنید خواهشا.

-نه تو رو خدا! واژه بهار و اخم به هم نمیان. چی بگم؟ حرفتون هم حسابه و حرف حساب جواب نداره.

-به عنوان سؤال آخر! چه انتظاری از ما آدما دارین؟

– مثل من باشید. اگه یه وقت ابری میشم و میبارم، بعد آفتابی میشم و زود میبخشم. ببخشین و بخواین که ببخشنتون.

– مرسی بهار خانم. راستی شما تو فضای مجازی هم هستید؟ مسنجری چیزی دارید؟

– هاهاها! من دیدن رو در رو رو دوست دارم. فضای مجازی واسه اوناییه که رفتن و اومدنشون محدوده. من که به تک تکتون سر میزنم، میشه بگین چه نیازی به فضای مجازی دارم؟

– خخخخ راست میگینا. یه آرزو هم واسه ما بکنید و خداحافظی.

-آرزو دارم یه کم این دلتون نرم شه! اینقده دلسنگ نباشید. چرا خداحافظی کنم؟ سلام. سلام به همه تون. من دارم میام

 

از پیش بهار خانم دور میشم.

از دور حواسم هست.

داره کوله بارشو پر میکنه.

واسه همه میخواد سوغاتی بیاره.

سلامتی، آرامش، ثروت، شادی،، ،، ،، اوه! چقدر زیاده؟

یه فکری به ذهن ناقصم خطور کرد.

بیاییم از هر کی که فکر میکنیم رنجوندیمش، حلالیت بگیریم.

اول خودم.

سعید، اگه ناخواسته باهات تندی کردم، حلالم کن.

امیر، اگه یه وقتایی سربالا جوابتو دادم، حلالم کن.

ابو الفضل، اگه تندی کردم باهات و با حرفام اذیتت کردم، حلالم کن.

شهاب، اگه حرف سنگینی ازم شنیدی حلالم کن.

آقا یعقوب سرچامی، اگه اون وقتا که بهم زنگ میزدی و نمیتونستم جوابت رو بدم و گاهی اوقات هم بد حرف زدم، حلالم کن.

سید، اگه باهات کمحوصله حرف زدم، حلالم کن.

عطا، اگه سر اون موضوع، تو اون ویس میل، باهات با اون لحن بسیار بد صحبت کردم، حلالم کن.

بر و بچ گوش کنی، حلالم کنید.

خانم آیت، اگه نتونستم جواب سؤالاتتون رو کامل بدم، حلالم کنید.

خانم ملیسا، اگه از قِبَل شخص من تو شب روشن و بیتوجهیهای من به حرمت شماها، ضربه ای خوردید، حلالم کنید.

خانم درفشی، حلالم کنید.

 

 

 

این اسامی، اونایی بودند که خودم میدونستم بهشون بد کردم.

اما اگه به کسی بدی کردم که اسمشو نیاوردم، بدونید که ناخواسته بوده.

جز یه نفر که نیاوردم اسمشو و نمیارم

چون کاری نکردم که حلالیت بخوام.

اینو گفتم که یه وقت به گوشش نرسونن کلاغا که فلونی ازت حلالیت گرفته.

حالا با شمام

با شمایی که از من به شما بدی رسید، ولی حلالیت نگرفتم.

بدیهامو تو همین کامنتدونی، جلو جمع بنویسید و لطفا حلال کنید.

 

این کامنتدونی، تقدیم به هرکی میخواد حلالیت بطلبه از دوستاش.

 

دل من هم صاف صافه، مثل آیینه

سفید سفیده، مثل برف

 

دلتون سفید

درباره بهنام نصیری

سلام من بهنام نصيري متولد 16/5/1371 از قزوين. دوران كودكي قبل از مدرسه رو مثل بيشتر ما نابيناها، با گريه و غم و نا اميدي اطرافيانم ميگذروندم كه ديگه ازش نگم بهتره. خيلي بد بود. پيش دبستاني (يا همون آمادگي خودمون) رو توي مدرسه استثنايي انديشه توي شهر صنعتي البرز (كه اصلا مخصوص نابيناها نبود و براي تمام معلوليتها غير از بينايي طراحي شده بود) گذروندم و كم كم پيشرفت كردم. ديگه همه باورم كرده بودن و دوستم داشتن. چون تو دوران بچگي، به بچه فوق العاده باهوش، شيرين و تو دل برو بودم. مثل بچگي همه شماها. زندگيمو خيلي راحت ادامه دادم. تا كلاس پنجم ابتدايي، تو مدرسه ناشنوايان باغچه بان قزوين، كه نابيناها هم همونجا درس مي خوندن، درس خوندم.سال پنجم و سه سال راهنمايي رو تو مدرسه نابينايان بياضيان و سال اول دبيرستان رو تو مدرسه شاهد پيامبر اعظم شهر خودمون (محمديه) ادامه دادم. سال دوم وارد شهيد محبي شدم و به خاطر افت معدل، سال سوم به قزوين برگشتم و تا آخر دوره پيش دانشگاهي، تو دبيرستان نمونه دولتي علامه جعفري مشغول به تحصيل شدم. سال 90 تو كنكور، با رتبه 1195 توي دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين، رشته فقه و حقوق قبول شدم و الان كه واستون مينويسم، کارشناس رشته فقه و حقوق اسلامی از دانشگاه هستم و معدل کارشناسیم هم 16.88 شد و کارشناسیمو تابستون 94 گرفتم. خوب از تحصيل كه بگذريم، بگم براتون كه من تو دوران مختلف زندگيم، به موسيقي و قرآن خيلي علاقه نشون مي دادم و توي هر دوش مقام زياد كسب كردم. فك نكنيد بيكارمو دنبال كار ميگردم! من از سال 90 تو هنرستان و دبيرستان كتاب مبين تو شهر قزوين، مشغول تدريس درس قرآن به بچه هاي هنرستاني و دبيرستاني (دوره اول) هستم. اونم به بچه هاي عادي! اگه ميخوايد يه كمم درباره شخصيتم بدونين، همين بس كه ميتونم با هر جور آدم كنار بيام، جوري كه از با من بودن معذب نباشه. تا دلتون بخواد شوخم. واسه همه شما آرزوی موفقیت می کنم. gmail: b.nasiri71@gmail.com skype: behnamnasiri.1371
این نوشته در حرفای خودمونی, درد دل, دسته‌بندی نشده, گفت و گو ارسال و , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

38 دیدگاه دربارهٔ «مصاحبه با فصل بهار»

  1. سلام بهنام جان.
    واقعا این مصاحبه از دل خودت بود؟
    خیلی قشنگ بود بهنام. واقعا میگم.
    هنرمندی.
    ولی حالا که از حلالیت گفتی.
    میدونم در حق خیلی ها بدی کردم.
    مخصوصا اواخر امسال.
    شاید خیلیها از من ناراحت هستند.
    البته بعضیاشون تو سایت نیستند و نمیشناسیشون.
    ولی حد اقل از تو داداش میخوام که اگه خوبی بدی در حقت کردم من رو ببخشی.
    دلم نمیخواد هیچکس از دستم ناراحت باشه.
    البته از همه ی بچه های شب روشنی حلالیت میخوام.
    امیدوارم دوست خوبی برای تو بوده باشم و در آینده هم باشم.
    خدا کنه تو از آدمهایی نباشی که وقتی از دست یکی ناراحته وقتی طرف معذرتخواهی میکنه نمیبخشه.
    آخه بعضیا هم هستند که با وجود حلالیت بازم آدم رو نمیبخشند.
    ولی من واقعا حلالیت میخوام.
    اگه ناراحت کردم کسی رو امیدوارم من رو ببخشه.
    بهنام سال تحویل خیلی برام دعا کن، خیلی. خیلی محتاج دعا هستم.
    ببین پستت خیلی زیبا بود.
    بهار یعنی شادی، سبزی، تراوت.
    تابستون یعنی میوه، گرما، ماه رمضون.
    پاییز یعنی فصل عشق، فصل غروبهای دلگیر، فصل برگهای زرد.
    زمستون یعنی سرما، فصل سفید، فصل سیب و پرتقال.
    البته دعا میکنم همیشه دلهامون بهاریی باشه.
    زندگیمون بهاری باشه.
    امید به زندگیمون بهاری باشه.
    اگه میشد صحبت کرد به جای اینکه کامنتم رو بنویسم صحبت میکردم.
    همه ی حسها رو تو کامنت نمیشه نوشت.
    سال خوبی رو داداش برات آرزو میکنم.
    آره زمستون هم رفت.
    با سرما رفت.
    با برف رفت.
    با خاطره ی شیرین و تلخ رفت.
    با اسفند رفت.
    اما قراره بهار بیاد.
    بوی گل انار بیاد.
    فصل سرسبزی بیاد.
    فصل خوشی و شادی و نشاط بیاد.

  2. بهنام جون منظور این قسمت از کامنتت رو نفهمیدم.
    من یکی که دوستت دارم و اون چیزایی که تو فکرت میگذره رو پای خطای تو نمیذارم
    پای اشتباه خودم میذارم.
    مگه چه فکری تو ذهن من میگذره؟ منظورت چی بود؟

  3. سعید پناهی می‌گوید:

    سلام بهنام.
    من حلالت نمیکنم.
    ناسلامتی من مدیر ارشدمااااااا.
    ههههه. خخخخخ. ههههه. خخخخخخخخ.ههههههههه.خخخخخخخخ.
    شوخی کردم.
    همگی فدااایی دارین.
    آقا منم از همه ی اونایی که بهنام گفت و فراموش کرد حلالیت میخوام.
    دمه همگی گرم.

  4. سلام بهنام مصاحبه خوبی ترتیب داده بودی مرسی

  5. سلام مجدد بهنام! من تا قبل از اینکه بیام تو فضای مجازی خودم بودم با سهتا داداش.
    اما روزی که اومدم تو فضای مجازی چندتا داداش دیگه هم نسیبم شد که یکیش تو هستی.
    داداش! من که از تو بدی ندیدم که بخوام حلال کنم. داداش که از داداش نمیرنجه مگه اینکه تو رنجیده باشی.
    بهنام جان! حتی اگه سرم داد میزدی یا میگرفتیم به باد فحش یا اگه میومدی یاسوج و میگرفتیم به باد کتک ناراحت که نمیشدم هیچ! بلکه با یه لبخند از سر رضایت جوابت رو میدادم. حالا که هرچی دیدم از طرف تو خوبی بوده و محبت.
    بهنام جان این حرفها منو نگران کرده. حرفهات شبیه کسیه که میخواد بره جبهه و خدای ناکرده بر نگرده. پس این حرفحا رو نزن چون دلشوره گرفتم

  6. سعید پناهی می‌گوید:

    بهنام تو مگه برا بمی.
    درست بگو دیگه.
    بگو بادمجون قزوین آفت نداره/ ههه.

  7. عطا می‌گوید:

    سلام بهنام
    باور کن من چند روز بعد از اون قضیه بخشیدم
    اگر بگم همون روز خب دروغ گفتم
    ولی چند روز بعد همه چی از نظر من تموم شده بودش
    من هم با نوشتن اون مطالب کار بدی کردم
    چند روز قبل با دوستان قدیمی خودم نشسته بودیم و هم دیگه رو نقد میکردیم
    جلسه خوبی بود
    هم خوبیهای یکدیگر رو و هم بدیهای یکدیگر رو میگفتیم
    شرط کرده بودیم بدون ملاحظه حرف بزنیم
    و زدیم
    ایرادی که به من گرفته شد این بود که
    اونها میگفتند که تو بی پرده و بی رحمانه حرفتو میزنی و به وقت انتقاد برات دوست و دشمن فرقی نمیکنه و تو اون لحظه که انتقاد میگی فکر نمیکنی که در مقابلت دوستت هست یا دشمنت
    و نسبت به دوستات بی رحمانه انتقاد میکنی
    و اونها رو میرنجونی
    شاید همین خصیصه من در این مدتی که با شما بودم شماها رو هم رنجونده باشه
    نمیدونم
    ولی اگر این طور بوده از همه کسانی که از انتقادهای من رنجیدن عذر خواهم
    سال نود و سه با همه خوبی و بدی که داشت تمام شد اما
    ان شا الله در سال جدید و با تغییرات جدید بار زندگی رو به منزل بتوانیم رساند
    من امیدوارم به هستی
    من امیدوارم به دوستی پرنده
    به لطف آسمان
    به چرخ گردون نه چرخِ گردون
    سالی سرشار از موفقیت برای تک تک شما آرزو میکنم
    مرسی

  8. مهدی صفیلو می‌گوید:

    سلام خدمت همه شب روشنیها
    بهنام دستت درد نکنه مصاحبه جالبی بود
    من هم اگر به کسی بدی کردم همینجا میخوام که حلالم کنه
    چند روز دیگه بهار میاد و همه چیز رو تازه میکنه, چه خوب میشه که دلهای ماهم مثل سال, مثل طبیعت و مثل هر چیز دیگه تازه و مثل آینه شفاف بشه
    ولی در مقابل یه کهنگی هست که به همه این تازگیها میارزه اون هم چیزی نیست جز دوستیهامون
    امیدوارم دوستیهامون پایدار باشه
    پیشاپیش سال نو مبارک

  9. عطا می‌گوید:

    سلام مجدد بهنام
    من و تو یکدیگر رو به دلیل اون موضوع بخشیدیم
    حالا اگر مطلب دیگه ای هم هست که وجود داره میتونی بگی چون من نمیدونم شاید در یک موضوع مجزای دیگری هم تو رو رنجونده باشم و خبر ندارم
    این رو گفتم چون امکان داره غیر عمد کاری کرده باشم و خبر از ناراحتی تو یا کس دیگری نداشته باشم
    اگر چیزی وجود داشته باشه و بگی خوشحال میشوم
    مرسی

  10. آخه بهنام جان تو که در حق بچه ها کاری نکردی که بخوایی حلالیت بطلبی.
    تازه خیلی ها باید از تو حلالیت بطلبند.
    ببین؟ هیچکس از تو ناراحت نیست.

  11. امیر رضا رمضانی می‌گوید:

    سلام
    خوب, جا داره منم از همه به نوبه خودم هلالیت بگیرم و معذرت بخوام
    آقا یعقوب که نتونستم چند بار به تماسش جواب بدم
    یه سری از دوستان که بی حوصله جوابشونو دادم, یا به دلایلی که وقت نداشتم سریع سر و ته سؤالشونو هم آوردم و شاید خود اون فرد اصلا نفهمیدش من چه جوابی برای مشکلش بهش دادم
    از خودت بهنام, حد اقلش واسه چند روز پیش که باهات اون جوری حرف زدم, از سید, واسه اینکه با عصبانی بودن خودم اونم عصبانی کردم, از خیلیای دیگه که با ناراحتیام پیششون اونارم ناراحت کردم
    از عتا واسه اینکه عداشو درآوردم و مضحکه کردمش
    از همه در هر صورت هلالیت میخوام, ولی از یه نفر هلالیت نمیخوام, به هیچ عنوان
    چون برام افت و کسره شءن داره
    و به هیچ عنوانم هلال نمیکنمش, چون از بیناییم براش مایه گزاشتم و قدر ندونست و تا جایی که تونست و هر چی دلش خواست بهم گفت و مثلا خواست جلو همه خرابم کنه که خدا رو شکر نتونست

  12. ثنا می‌گوید:

    سلام پست جالبی هست مرسی ایشالا با کامنت هاش حسابی پر و پیمون تر بشه و با صفا تر
    من که نمیدونم از کی حلالیت بخوام چون نمیدونم کیا رو رنجوندم اما میدونم خیلی وقتا ممکنه ناخواسته این کارو بکنم که از خدا میخوام کمکم کنه جبران کنم و هرکس ناراحتیی داره منو ببخشه
    من هم اونایی رو که لایق بخششند میبخشم

  13. مهدیه می‌گوید:

    سلام خیلی خوب هست که آدم حلالیت بطلبه کاش منم میتونستم این کار را انجام بدهم التماس دعا پیشاپیش عید را به همه ی کسانی که کامنت من را میخونن تبریک میگم خدا نگهدار

  14. عطا می‌گوید:

    سلام واقعا بهنام جان خیلی کار خوبی کردی که این پست رو منتشر کردی
    دست بعضیها رو شد
    امیر خان خودش رو لو داد بله
    من فکر میکردم امیر با من شوخی داره که ادای من رو در میآورد
    حالا که طلب بخشش داره فهمیدم که قضیه جدی بوده من تو حساب نبودم
    نه آقا امیر من تو رو نمیبخشم
    همینی که هست
    چرا منو مسخره کردی هان
    سریع توضیح بده

  15. شهاب می‌گوید:

    سلام بهنام جان اول اینکه بگم انقدر زیبا و خلاقانه بود که چیزی جز سکوت ندارم .
    دوم داداشه گلم من جز خوبی , مهربونی و صفا چیزی از تو ندیدم .
    بخدا و به همین روزهای زیبا قسم که نه تعارف دارم و نه تظاهر هست .
    از ته قلبم هست و بس .
    دوستت دارم تا همیشه و تا دنیا دنیاست .

  16. زهرا آيت می‌گوید:

    با سلام خدمت همگی و هرکی کامنت منو میخونه. هر سال با پیامک با موبایل سال جدید رو تبریک میگفتم. امسال برای اولین بار تجربه کردم اینترنت و سایت رو. فکر نمیکردم امسال بتونم با کامنت سال جدید رو تبریک بگم. منم برای همه سالی پر از سعادت، برکت، موفقیت و معنویت آرزو میکنم و اگه منم توی کامنتام اسکایپم یا کلا به هر نحوی کسی رو از خودم ناراحت کردم حلالیت میخوام و خودمم از کسی کینه و خاطرات بد سعی میکنم توی ذهنم نباشه.

پاسخ دادن به ابوالفضل سعيديفر لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *