بعد از کلی گیر و گور و قار و قور و از اینجور حرفا، بنا بر این شد که اول مهر ۹۸ برم سر کلاس. از یه طرف ذوق و شوق داشتم که آخ جون. بالاخره وارد جایی میشم که دوست دارم. اما یه حسی میگفت که آخه بدبخت! نکنه نتونی ۳۰ ۴۰ تا دهه هشتادی رو جمع و جور کنی. اگه نتونی کلات با عرض شرمندگی پس معرکه رو هم پیمایش خواهد کرد. خلاصه یه نوع (یه دل میگه برم برم یه دلم میگه نَرَم نَرَم)ِ خاصی در وجودم هویدا بود. اما خب به (طاقت نداره دلم دلم)ِ بعدش نرسید
خلاصه جونم واست بگه بگه رک و راست، رفتیم سر کلاس و اتفاقا با دهه هشتادیا تونستیم ارتباط دوستانه و رفاقتی قشنگی بگیریم. از شما چه پنهون. دو هفته ی اول مهر خب خیلی اذیت می شدم. اما یواش یواش تو قلبشون لونه کردم و بعدشم یواش یواش اونا رو دییییییییی، وونه کردم. همینه که هست.
یه یک ماهی حلالی درس دادیم و درس پرسیدیم و امتحان گرفتیم تا اینکه آبان خان سر و کله شون پیداش شد. همون وضعیته که نمیشه گفت، به وجود اومد و تق و لق به مرحله ی going to be start رسید. هوا که دو نفره بود و مخاطب مورد نظر نبود پیش اون دیگه فاز اگزوز خاوری گرفت و تِر تِرِش در اومد. ما هم که خو فیتیله هی تعطیله تعطیله تعطیله تعطیله، بچه ها خوشحالن و ما که عقب می مونیم هم خوشحالیم هم ناراحت.
خلاصه آبان شد و انصافا از یه ماه آبان ماه، ما ۱۰ روز هم درست و حسابی ریخت همو ندیدیم. در محضر جناب ذرات معلق ریز و سرب و دود و تار و پود و بود و نبود، روزگار گذراندیم و یک در میان و خس خس کنان، به گودزیلاهای محترم درس گفتیم تا اینکه اواخر آذرماه، بابک خان جهانبخش اعلام نمودند که بَََََََرف، بَََََرف، بََََََرف می بااااره. اما چه برفی چه کشکی چه دوقی به خدا. باور کنید من اگه از نونوایی سر کوچه مون در خونه مون خونه نبودم، چی ببخشید. از نونوایی سر کوچه مون یه کیلو آرد بربری می خریدم و رو زمین می ریختم، بیشتر از این برفها رو زمینو می پوشوند. دهه هشتادیا رو تعطیل کردن. یادمه اون موقعا می رفتیم مدرسه، نصفمون تو برف زمین بود و اونیکی نصفمونم تو کولاک آسمون پوشونده شده بود. کلا میدیدی ۱۰ ۲۰ تا حجم برف سفید که یه کوله دو برابر خودشون که اونم پوشیده از برفه پشتشونه، دارن هِلِک و هِلِک، سُر و سُر و سُر میرن مدرسه. ولی این دهه هشتادیای دوس داشتنی، بارون میاد، تعطیلن. برف میاد، تعطیلن. آفتاب میزنه، تعطیلن. خمیر دندون رو مسواکشون یه کوچولو اضاف میاد، تعطیلن. کاشی سنگفرش خیابونشون لق میزنه، تعطیل میشن. گربه صبر میزنه، تعطیل میشن. در جای خالی کلمه مناسب بنویسید، تعطیل میشن. گوش کن پست میاد یا شب روشن، تعطیل میشن. خلاصه هی تعطیل میشن. تازه بالا چششون نگید ابرو هستا تعطیل میشن. آره. زور زورکی درسو رسوندیم که دیگه دیماه امتحان بگیریم. زد و ماجرای شهادت سردار سلیمانی پیش اومد. بازم خو این دفعه کل کشور تعطیل. هیچی. امتحانی که قرار بود آخر دیماه تموم بشه، به هفته ی اول بهمن هم رسید. پس نه تنها ترم دوممون به موقع شروع نشد، بلکه عقب مونده های نوبت اول هم به ترم دوم کشیده شد.
بهمن که رسید، رفتیم که درس بدیم. در کلاسو وا کردیم و خیلی حق به جانب خواستیم به بچه ها برجا بدیم که دیدیم مردی در کلاس است. جریان را از مدیریت های محترم ها جویا ها شدیم. شست محترم خبردار گردید که طرحی به نام تمدن آسمانی در حال اجرا است و حاج آقایی دو هفته ی ابتدای نیمسال دوم به جای دبیر محترم معارف و قرآن می آید و سخن می گوید و وظیفه ی ما تنها این است که مبصر حاج آقا شویم تا دهه هشتادیای باحال و دوست داشتنی حاج آقای کمی تا قسمتی دوست نداشتنی رو اذیت نکنن تا بتونه حرفاشو بزنه. بله. کم عقب بودیم این دو هفته هم روش.
خلاصه جونم براتون بگوید که دو هفته ی بهمن هم به این منوال گذشت. بعد از جشنهای دهه فجر دیگه گفتیم آقا چشم شیطون کور، درس بدیم. دو هفته که درس دادیم. خوردیم به انتخابات. مدرسه تعطیل شد و از فرداش، پیچیدی تو کشور که حضرت کرونا جان شرف حضور پیدا کردند.
آخر هر هفته، هفته بعدو تعطیل می کردن. دهه هشتادیا از اینکه امسال مدرسه کلا پیچونده شده بود، خوشحال بودن و بعضی از معلما که زیاد براشون مهم نبود که تا کجا بگن به بچه ها، اونا هم خوشحال بودن. اما من خیلی عقب بودم. نمیدونستم باید چی کار کنم. دوست نداشتم اولین سال عقب بمونم. دوست نداشتم وقتی میخوام به مدیر گزارش کار بدم، بگم که عقبم و نرسوندم. پس، از همون اوایل اسفند که خدایی خیلی از همکارا داشتن استراحت می کردن، من در تکاپو بودم که یه راهی پیدا کنم که درسام رو پیش ببرم. کانال ساختم. دیدم نه کانال خیلی بده بچه ها نمی تونن خوب یاد بگیرن. گروه زدم برا هر کلاس و بچه ها رو فله ای ریختم تو گروه ها. اما خب گروه هم جوابگو نبود. می دونید؟ من دنبال ارتباط دو طرفه با دانش آموزام بودم. می خواستم دقیقا عین یه کلاس درس بفهمم هر دانش آموز چقدر چیزی که من گفتم رو یاد گرفته. کجاش مشکل داره. چیو من بد توضیح دادم. به همین خاطر، یه فکری به سرم زد. با محسن و سعید صحبت کردم. یه اکانت تست تیم تاک گرفتم و مدیرهای مدارس رو آوردم و با تیم تاک آشناشون کردم. پسندیدند. بنا شد یه سرور بگیرم و تیم تاک روش راه بندازم و برا تکتک بچه ها یوزر بسازم و به همکارا هم یوزر بدم تا هرکدوم که علاقه داشتند، بیان و اونجا به تدریس خودشون بپردازند. بدجور گرفت. هم همکارا راضی بودن و هم بچه ها. دیگه همه حرف همو می فهمیدیم. هم دانش آموز با انبوه ویس ها و تکالیف مبهم گیج نمیشد و هم ما می تونستیم یادگیری مستقیم بچه رو محک بزنیم.
هر هفته تعطیلی اعلام میشد. دیگه به پایان سال نزدیک می شدیم. اما هیچ کس هیچ شور و شوقی برا عید نداشت. حالا دیگه دهه هشتادیا هم دلشون برا مدرسه تنگ شده بود. دیگه حتی اونا هم میخواستن بیان مدرسه. کمتر کسی میدیدم امسال خرید عید بره.خب درستشم همینه. وقتی عیدی در کار نیست، خرید دیگه چیه. هر سال بچه ها از بیستم اسفند می پیچوندند اما امسال ما تا بیست و هشتم درس دادیم و جالب اینه که تقریبا اکثریت بچه ها می اومدن. با جون و دل هم می اومدن. چون خودشون هم احساس خطر کرده بودند.
آخرای تعطیلات نوروز بود که یه خبر تو کل فضای کشور پیچید. پیامرسانی به نام شاد، که می گفتن مخصوص دانش آموزاست و ویژه به خاطر کرونا داره طراحی میشه. نه. واقعا هیچ کدوممون نه حوصله ی رفتن از تیم تاکو داشتیم و نه دوست داشتیم که از اونجا بریم. همه اونجا راحت بودیم. اما بخشنامه، بخشنامه هست. به محض ورود و استقرار مدارس در پیامرسان شاد، هرگونه فعالیت در هر پیامرسان داخلی یا خارجی پیگرد قانونی داشت و امر آموزش باید تنها در بستر شاد انجام می گرفت. بعد از چندین روز گربه رقصانی و اینکه رباته تو فلان پیامرسان یا اپلیکیشنه تو بیسار محدوده، بالاخره جناب شاد وارد شدند. قرار شد از اول اردیبهشتماه، تمام کلاسها تو شاد تشکیل بشه. منم مثل همه ی معلم ها، رو گوشیم نصبش کردم. فعال شد. اومد بالا. یه ویبره، یه دکمه بدون برچسب، مخاطبین، پیامرسان و تنظیمات. همین شد سهم جامعه ی نابینایی از پروژه ی عظیم شاد. سهمی که در سکوت کامل رسانه ای حتی توسط رسانه های خودمون هم مورد اعتراض قرار نگرفت و بار دیگر، جامعه ی نابیناها نادیده گرفته شدند.
بگذرم از اینکه برای اینکه بگم شاد برا ما دسترس پذیر نیست به ارگان های مربوطه رفتم و چه رفتار هایی با من شد. اما مجبور شدم با نسخه وبش کار کنم. از طرفی، شنیده بودم که همکاران آموزش و پرورش استثنایی در حرکتی خود جوش و اعتراضی به کل شادو گذاشتند کنار و در واتساپ یا تلگرام کارشون رو ادامه میدن. از این جهت خیلی خیلی خوشحال بودم. اما از طرفی من مجبور بودم با ظاهر مزخرف شاد وب کار کنم و این خیلی عذابم میداد. گروه های شاد تشکیل شد. باز هم برگشتیم به تعاملات یک طرفه. باز هم مشکل بچه ها در یادگیری از روی ویس. مجبور شدم به خاطر بچه ها کلیپ های تصویری با پاورپوینت درست کنم تا ببینن و بفهمند و یاد بگیرند. اما بازم فایده نداشت. حالا کند بودن و هنگ کردن شاد رو کلا بذاریم کنار که مشکل عجیبی بود.
تا اینکه اواسط اردیبهشت ماه با سامانه ای به نام همکلاس آشنا شدم. داخلی و مورد تأیید آموزش و پرورش بود. میشد توش وبینار تشکیل داد و کنفرانس برگزار کرد. بی مقدمه بچه ها رو اونجا ثبت کردم و کلاس هامو اونجا پیگیری کردم. سخت بود. خیلی سخت. مشکلات زیادی برا بچه ها پیش می اومد که باید رفع و رجوعش می کردم. خیلیا نمی تونستن آنلاین باشن. باید درسی رو که اونجا گفته بودم مجدد تو گروه هم میذاشتم تا اونایی که نتونستن آنلاین بشن استفاده کنن. روز های سختی بود اما در کنار بچه ها بودن خیلی شیرینش می کرد. روز هایی که اواخرش، لحظات شیرینم رو تو تیم تاک با خیلی از شماها به اشتراک گذاشتم و کلی خاطره ساختم برای خودم.
حالا تموم شد. امسال، با تمام سختیها گذشت. امسالی که به جای ۸ ساعت کار موظف، بیشتر از ۲۰ ساعت کار می کردیم گذشت و گذشت و تنها احساسات تراوش شده از همین نوشته برام موند که خوب دونستم حسمو با شما دوستان خوبم به اشتراک بگذارم.
من نوشتم. حالا نوبت شماست. بیایید تو کامنت ها بنویسید که کرونا چه سختی هایی رو وارد شغل یا زندگی شما کرده. آیا مثل من راضی هستید یا نه دارید سر زمین و زمون غر می زنید!
منتظرتونم. دلتون سفید.
ورود یا ثبت نام
جستجو
آخرین کسانی که نظر دادن
- حسن ذوالفقاری در پیام تسلیت: به مناسبت اولین سالگرد درگذشت والده ی محترم جناب آقای هاشم فرهمند و دانلود آهنگ مادر از حمید غلامعلی
- حسن ذوالفقاری در پیام تسلیت: به مناسبت اولین سالگرد درگذشت والده ی محترم جناب آقای هاشم فرهمند و دانلود آهنگ مادر از حمید غلامعلی
- احمد جهاندار در معرفی یه بازی کاملا بینایی!
- احمد جهاندار در معرفی یه بازی کاملا بینایی!
- Kiana در جواب معمای این هفته و اعلام برنده
- ابوالفضل در معمای این هفته و یک جایزه برای پاسخ دهنده
- سید مجتبی لاجوردی در ترفند: حل مشکل عدم تغییر زبان در کیبورد فابریک سامسونگ
- مهرزاد در برنامه ششم اضافه شد. درنگ شب روشنی؛ برنامه ای از جنس دغدغه های نابینایان. کاری از مجموعه شب روشن.
- مهرزاد در برنامه ششم اضافه شد. درنگ شب روشنی؛ برنامه ای از جنس دغدغه های نابینایان. کاری از مجموعه شب روشن.
- سارا شاهپورجانی در برنامه ششم اضافه شد. درنگ شب روشنی؛ برنامه ای از جنس دغدغه های نابینایان. کاری از مجموعه شب روشن.
- مهرزاد در برنامه ششم اضافه شد. درنگ شب روشنی؛ برنامه ای از جنس دغدغه های نابینایان. کاری از مجموعه شب روشن.
- سوگل در دانلود یه آهنگ توپ از خودم
- معین در دانلود کتابهای درسی پایه ی دهم؛ رشته ی علوم انسانی، به صورت صوتی
- سارا در طرح یه مشکل نرمافزاری و ارائه راه حل آن: چرا کامپیوترم فرمان پرینت رو اجرا نمیکنه
- ابراهیم گلمحمدی در برنامه ششم اضافه شد. درنگ شب روشنی؛ برنامه ای از جنس دغدغه های نابینایان. کاری از مجموعه شب روشن.
-
آخرین مطالب سایت
- برنامه ششم اضافه شد. درنگ شب روشنی؛ برنامه ای از جنس دغدغه های نابینایان. کاری از مجموعه شب روشن. پنجشنبه, ۴ فروردین ۱۴۰۱
- دانلود آموزش صوتی در مسیر بورس، گام هشتم TSETMC, سایت تی ام سی سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۹
- ۱۲۰ روز تعطیلات خود را چگونه گذراندم؟ دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
- معرفی و آموزش صوتی کالر آیدی گویا یکشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۹
- سورپرایز بورسی ما به شما ، دانلود یک پکیج آموزشی در خصوص تکنیکال مخصوص نابینایان جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹
برترین نویسندگان پست در شب روشن
- سعید پناهی (183 Posts)
- بهنام نصیری (137 Posts)
- مهدی عزیززاده (99 Posts)
- میلاد نصرتی (92 Posts)
- مدیریت سایت شب روشن (84 Posts)
- امیر رضا رمضانی (72 Posts)
- سید مجتبی مرتضوی (52 Posts)
- مهدی سعادت (51 Posts)
- مینا (45 Posts)
- ثنا (42 Posts)
- جواد حسینی (38 Posts)
- جواد نوعی (27 Posts)
- ابوالفضل سعيديفر (22 Posts)
- عطا (22 Posts)
- علیرضا نصرتی (21 Posts)
آرشیو ماهانه
موضوعات سایت
مطالب تصادفی
- گزارش نحوه ی تکمیل و اصلاح لینکها و یک درخواست از شما. حتی اگر کاربر ما نیستید، حتما بخوانید
- نظرسنجی مسابقه ی کتاب خوانی سایت شب روشن
- دوست دارید به آسونی هر چی تمومتر از محیط یه بازی یا نرم افزار آموزش صوتی یا تصویری تهیه کنید؟
- اطلاعیه: آغاز جلسات سومین دوره ختم قرآن هفتگی آنلاین با یک بخش جدید
- یک تشکر به رسم ادب
- دانلود سریال آخرین عملیات. ساخته شده توسط نابینایان، قسمت اول
- دانلود نرم افزار: Ultra Mobile 3GP Video Converter به همراه آموزش صوتی
- آموزش صوتی دائمی کردن ESET Smart Security 8 با نرم افزار Eset fix
- دانلود نرم افزار عالی و رایگان برای رایت سیدی.
- قسمت هفتم کتاب شازده کوچولو
عضویت در خبرنامه ی سایت شب روشن
آخرین مطالب سایت فیلم و سریال صوتی ویژه نابینایان
-
دانلود سریال گردن زنی به صورت صوتی. قسمت اول اضافه شد.
منتشر شده در Friday, 13 September 2024
-
دانلود فیلم نارگیل ۲، به صورت توضیح دار
منتشر شده در Tuesday, 10 September 2024
-
دانلود سریال مرداب به صورت توضیح دار. قسمت اول اضافه شد.
منتشر شده در Monday, 19 August 2024
-
دانلود سریال لالایی به صورت صوتی قسمت اول اضافه شد
منتشر شده در Monday, 19 August 2024
-
دانلود سریال خاتون به صورت کامل و توضیح دار
منتشر شده در Monday, 19 August 2024
-
دانلود سریال قربت به صورت صوتی. قسمت اول اضافه شد.
منتشر شده در Friday, 9 August 2024
-
دانلود سریال داریوش به صورت صوتی. قسمت اول اضافه شد.
منتشر شده در Wednesday, 17 July 2024
-
دانلود فیلم جاندار به صورت توضیح دار
منتشر شده در Thursday, 11 July 2024
-
دانلود سریال زخم کاری فصل سوم. (انتقام) به صورت توضیحدار قسمت اول اضافه شد
منتشر شده در Saturday, 6 July 2024
-
دانلود سریال خداحافظ بچه به صورت صوتی و کامل
منتشر شده در Friday, 14 June 2024
-
دانلود سریال زخم کاری فصل سوم. (انتقام) به صورت صوتی. قسمت اول اضافه شد
منتشر شده در Friday, 14 June 2024
-
دانلود فیلم بی رؤیا به صورت توضیح دار
منتشر شده در Monday, 10 June 2024
-
دانلود سریال شیدایی به صورت صوتی و کامل.
منتشر شده در Sunday, 9 June 2024
-
دانلود سریال در انتهای شب به صورت توضیح دار. قسمت اول اضافه شد
منتشر شده در Thursday, 23 May 2024
-
دانلود سریال زخم کاری ، فصل دوم: (بازگشت) به صورت توضیح دار. قسمت اول اضافه شد.
منتشر شده در Saturday, 18 May 2024
-
دانلود سریال گردن زنی به صورت صوتی. قسمت اول اضافه شد.
سلام بهنام جان خوبی. متعسفانه.
این کرونا گند زد دم هرچی درس و تحسیله.
و به خسوس برای نابینایانن، این برنامه ی شاد معظل
بدی شده. و و اما تو راجع به دهه هشتادیا گفتی. اما من با دهه نودی ها هم سر و کار دارم. یه خواهرزاده دارم.. هشت سالشه.
اون روز دیدم یه گروه واتساپی زده همه خونواده رو اد کرده میگه میخام کنارتون باشم. تازشم یه گروهم زده فقط ددایی هارو برده توش و میگه میخام وقتی هرف مردونه داریم بیام اونجا.
تازه توی نوروز که ه هر درسی بهشون میدادن مثل معلم میومد توی گروه به ما درس میداد. و ما هم سر به سرش میذاشتیم. تازه مشقم بهمون میداد.
۱۲۰ روز تعطیلات خود را چگونه گذراندم؟.. مثل آدم گذراندم
سلام داداش
خوبی داش بهنام
امیدوارم که حال دلت و چشای دلت خوب باشه
میگمااااا ::: کرونا روی کامنتا هم تاثیر گذاشته هااا
شکلک ممل با ماسک واکس زده و دستکش تایپ میکند
راجب برنامه شاد که گفتی توی گروه های پرسش پاسخ که بودم چتا رو میدیدم آدم دوست داشت دو روز عزای عمومی نابینایی اعلام کنه
فکر کنم برنامه نویسش خاله شادونه بوده ولی با فاز بغض یاکریم
تنها خاطره ای که ترکشش هنوزم هست اینکه ما چون اولین سال زندگیمون بود دو ماه قبل از عید بود که رفتیم آجیل بازی کردیم با انواع و اقسام کاکایو و گز اینا خریدیم گفتیم عید شدنی مهمون اومد با آجیل و کاکایو بندازیم دنبالشون
اون وقتا خبری از کرونا نبود اگه هم بود بی خبر از ما بود یعنی جدی نشده بود
الان که سه چهار ماه از عید میگذره هنوز کلی کاکایو و آجیلا موندن تو دستم .. مشتری نابینا داشتی یه ندا بده . دمت گرما .. آجیلت محفوضه
هر بار خوردنی عیدو بخودم و وجود با صفایم تبریک و تهنیت عرض مینمایم
کرونا مچکریم
داش بهنام و قزوین و دهه هشتاد و معلم و مشکل بینایی و مدیریت مطلق … اینا همش نعمت و قدرتی هست که خدا بهت داده داداش .. پرچم بالایی دااش
یا حق
سلام آقای نصیری
محتوای جذاب و جالبی بود. ممنونم از شما
حقیقتش من از زمانی که کرونا اومد زندگیم کلا تغییر کرد. یادمه همینکه اومد از کارم دست کشیدم و گفتم الان که باید نشست توی خونه.
نشستم توی خونه و شروع کردم به یادگیری تخصصی که دوسش داشتم.
و الان بعد از یک سال به جایی رسیدم که توی اون زمینه دارم کار میکنم و متخصص شدم.
کرونا پر از خیر و برکت هستش.