پراکنی گویی های من در خواب و بیداری

بچه ها سلام.
خوشین خوبین؟
هههه اینم امکانی جدید بود اون یکی با این یکی را عوض کردم.
اول بگم که الان که دارم کلیدهارو میفشارم ساعت ۴:۲۵ دقیقه ی صبح هستش.
چه کنم که خواب ندارم.

همین الان از کنفرانس محمد علی جدا شدم از ساعت ۱ تا همین الان داشتیم میحرفیدیم,
شکلک شهابی که رفته شوشتر و الان برگشته و داره پستمو میخونه و موهاشو عروسکی شونه کرده, خخخخ نه همون منظورم موهاشو چنگ میزنه.
گفتم که دیر وقته و مخم طعتیله.
آفرین که درک میکنی.
آقا به نظرتون سرنوشت من اینه یا خودم کم کارم یا این تجهیزات دست به پا دادن تا من درس نخونم؟
شکلک میلادی که داره کتاب میجووه, هههه.
نمیدونم این چه فلسفه یی هست که من هر وقت یاد امتحان و درس میفتم نا خود آگاه یاد این میلاد میفتم.
شایدم فلسفه نیست, منطق یا غیر منطق هست.
میلاد هرجایی تو روحت که منو از درس خوندن میندازی.
آخه من تو رو نخوااااام چی کار باید بکنم هاااااان.
اه کجا بودم, یادم رفت.
حالا یادم بیا,
دل دارم بیا.
نه نه نه دل دار نمیخوام, همون یادمو بیای کافیه.
خب اومدع ایول.
داشتم میگفتم که انگار قسمت نیست ما امسال قبول بشیم.
بابا گفتیم از اول تابستون ۹۴ میخونیم که نشد که بشه بقول ممل,
ماه رمضون و بعدشم مسافرت و گشت و گذار و وبگردی و دانلود آپلود و این حرفا.
گفتیم مهر میخونیم که دیدیم, اوه رفیقا نمیخونن, ما هم امروز و فردا کردیم تا ی جوری سر مهر ماهم کلاه بزاریم و درس نخونیم.
خوب اینم از مهر که تموم شد.
گفتیم آبانو حتما میخونیم, که این رفیقای ضد درس که از خدا بیخبرارو نمیدونم کی سر راهمون گذاشت داخل پرانتز شهاب, میلاد, امیر, بهنام, محمدعلی و کلی نقطه.
آره دیگه روزارو که تو مدرسه بودیم, بعد از ظهر هم که میخوابیدیم, عصر و شب هم درسهایی که اون روز تو مدرسه درس داده بودن را به بریل تبدیل میکردیم,
آخر شب هم با داخل پرانتزیا تا ۳ صبح کنفرانس میزاشتیم و طبق معمول هم هیچی آیدمون نمیشد و همینجوری روزا میگذشت که آخرای آبان این راپید پارس هم به اون از خدا بیخبرا که بعدن خدا هم ازشون خبردار شد, ملحق شد.
حالا همشون به کنار و راپید پارسم به کنار,
سپس با فشارها و مقاومتهای ما بازم راپید پارس حرفشو عملی کرد و مارو تو درد سر انداختش,
درد سر نبودااا, درد انگشتم بود.
خب دهنش سرویس.
بعد از اونم درگیری با این هاست و اون هاست که کدومو بخریم و کدوم ارزونه و این حرفا و فایلارو چجوری ببریم و لینکارو چی کار کنیم همینجوری گذروندیم تا اوایل آذر ماه, که کار اصلیمون شروع شد,
دیگه همه چی به کنار فقط و فقط لینک ویرایش میکردیم,
و دهنمان سرویس میشد, البته لذت داشت, چون به عشق شما این کارو میکردیم و میکردم.
بله فقط من نبودم و همه بودن راستی جا داره از
ابوالفضل سعیدیفر,
خانوم ثنا,
خانوم سعیدیفر,
مهدی عزیززاده,
احمد عزیززاده,
امیر رضا رمضانی,
بهنام نصیری,
میلاد نصرتی,
شهاب فروزش بابت کمک ویرایش لینکا تشکر کنم.
خدایی دمه تک تکشون گرم که اگر نبودن به همین زودیا ۱۷۴۵ لینک, ویرایش نمیشد.
۱۷۴۵ لینک که به همت دوستان عزیز روز به روز زیاد و زیادتر میشد.
حالا فقط از اون همه لینک حدودن ۱۵۰ تا لینک خراب هست که من خودم تنهایی علارغم داشتن کنکور دارم ویرایش میکنم و منتی نیست.
اما من دیگه نمیدونم چی کار کنم,
کلا تو هنگم,
همینجوری پیش بره فکر کنم امتحانات ترم اول پیش رو هم قبول نشم چه برسه به کنکور,
راستی داخل پرانتز شایدم بیرونش یکم اونورتر بگم که, من میخوام اگر خدا بخواد روانشناسی بخونم و از عربی و ریاضی و ادبیات و تاریخو انگلیسی و فلسفه, متنفرم,
جوری که شاید براشون اصلا وقت نزارم.
هههه, آیندم درخشانه, من امیدوارم.
حالا شما بگین,
آیا من چه خاکی در سر بریزم تا موهام تراکمش زیاد بشه, چه نو خاکی خوبه؟
خدایی چی بگم, شایدم به قول محمد علی چون میدونم آزاد اون همه هم برام خرجی نداره و بهزیستی خدا را شکر تا به امروز حضینه هاشو به بچه ها داده, زیاد درس نمیخونم.
ولی به شانس من بد بخت هم باشه, اونم بر میدارن و دیگه کمک حظینشم, نمیدن خخخخ.
حالا شما بگین کفش آبی بمن میاد یا مشکی؟

درباره سعید پناهی

با سلام. بنده سعید پناهی هستم. متولد 9 اسفند سال 1375. از علایقم میتونم بگم به اینترنت, مبایل, موزیک, بازیهای نابینایی,گوش کردن به رادیو و نمایش رادیویی و و و خعععععیلی چیزهای دیگه اشاره کنم. کلا با همه چی حال میکنم. رفیق بازم, و رفیقهای ثمیمی را بیشتر از داداشهای نداشتم, دوست دارم. زاده ی استان زنجانم و از 1 سالگی در کرج یا همون استان البرز زندگی میکنم. در حال تحصیل در مقتع کارشناسی علوم تربیتی هستم. عاشق مطالعه صفحات اینترنتی هستم. پیگیر اخبار علم و فناوری هستم. به علاوه که در اسکایپ هستم, تو واتساپ و تلگرام و اینستا هم هستم. خخخ. کلا مسنجر بازم. فکر کنم هدفم کلا از اندروید خریدن همین بوده. اردیبهشت 92 با ی n73 وارد دنیای نت شدم. و اون وقتها 3g و این حرفا نبود با gprs آهنگ دانلود میکردم. بعد توسط معرفی یکی از دوستانم با سایتهای نابینایی آشنا شدم. بعد مهر ماه بود که دیگه ماهور خریدم, باورتون نمیشه من تا مهر 92 هنوز صفحهخان فارسی نداشتم. با این که از سال 83 پای کامپیوتر بودم. میدونین چرا؟ چون اون وقتها نت نمیرفتم. بعد از مهر ماهم اسکایپ نصب کردم و کم کم همه را add کردم و با همه آشنا شدم. عاشق گفت و گو تو اسکایپ بصورت صوتی هستم. کمو بیش چت هم دوست دارم. بعد اوایل آذر ماه بود که تصمیم گرفتم ی سایت بزنم, اول چنتا بلاگ تست کردم, خوشم نیومد. بعد کم کم بسرم زد, برم رو وردپرس. بعد به کمک آقای سعید درفشیان اینجارو بنا کردیم. روز 17 آذر 1392 بود که اینجارو بنا کردیم. اون وقتها زیاد اینجا کسی نمیومد. بعد دوستان کم کم با اینجا آشنا شدن. و الان هم که دیگه ی خانواده ی بزرگ شدیم به نام, شب روشن. اینجا ی سریها بهم مدیر ارشد هم میگن. اما خودم قبول ندارم. ی نو گرداننده میشه اسممو گذاشت. بیخودی هندونه تو پاچمون میکنن ههه. من تقریبن 10 درصد بینایی دارم. و از خط بریل استفاده میکنم. فقط 5 سال ابتدایی را در مدرسه ی پویا مخصوص نابیناها و کم بیناها درس خوندم. بعدش دیگه بصورت تلفیقی در مدرسه ی عادی مشغول به تحصیل شدم. راستی یادم داشت میرفت, جهت تماس با من میتونین از راه های زیر استفاده کنین. ایمیل: saeedpanahi2200@gmail.com اسکایپ: saeed-panahi تلگرام: https://telegram.me/sp1000 اینستاگرام: https://www.instagram.com/saeed10055/ خوشباشید.
این نوشته در حرفای خودمونی, درد دل, دسته‌بندی نشده, گفت و گو, نظر سنجی ارسال و , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

12 دیدگاه دربارهٔ «پراکنی گویی های من در خواب و بیداری»

  1. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    سلام
    صبح بخیر.
    تماماً پستت رو خوندم. خخخ لذت بردم. خیلی دوست دارم برگردم به دوران دانشآموزی یا بعبارتی دوست داشتم جای شماها امثال تو میلاد نصرتی یا حتی ابوالفضل سعیدیفر بودم. آخه این دوران بنظرم خیلی شیرینیش بیشتر از تلخیش هست. اما چیزایی که میخواستم بگم. اولاً اینکه منم از همه تشکر میکنم که همکاری کردند و میکنند تا لینکها ویرایش بشه در مورد من و احمد که وظیفه بود چرا که این بنفع ما هم هست. ثانیاً اینکه ببین بنظرم کنکور چه آزاد یا دولتی تجاربم بهم میگه همه قبول میشن و اگه کسی مجاز نشه تعدادشون انگشت شمار هستش. منتها اینکه کجا دانشگاه بیفتی شرط هست, اینکه کدوم دانشگاه قبول بشی مهم هستش. من فکر میکنم شما اگه یه برنامه ریزی واسه خودت داشته باشی و خودتم مقید کنی که به این برنامه ریزیت عمل کنی بهتر میتونی تمرکز رو درسهات داشته باشی.
    خود من, اولین بار که کنکور دادم قبول نشدم یعنی مجاز به انتخاب رشته شدم اما دانشگاهی پذیرش نشدم البته زمان ما سال ۸۳ بود هاااا امسال یقیناً اگه کسی ۴۷۰۰۰ بیاره قبول هستش. خلاصه دفعه بعد درسها رو تقسیمبندی کردم و برا خودم برنامه ریختم و این برنامه رو رو کاغذی یادداشت کردم و خودم رو متعهد به عمل به این برنامه کردم البته با توجه به کمبود منابع غیر درسی و کمک دوستان منشی خخخخ تونستم ۲۳۰۰۰ بیارم و قبول بشم و اینی بشم که میبینی. خخخ اما دوران ما با شما فرق میکنه بنظرم اتفاقاً امکانات شما بیشتر از مایی بوده که اون موقع با منابع دیجیتالم آشنا نبودم و اصلاً کامپیوتر و این چیزا نداشتم. اما شما چی؟ با یه سرچ میتونی هر کتابی رو بخوای متنی یا صوتی پیدا کنی و این خیلی خوبه.
    خلاصه سعید جان من نه مشاور تحصیلیم نه میتونم باشم اما دارم تجاربم رو بهت میگم اونم منی که تو سال ۸۳ درس خوندم. حالا شما آپدیتش کن خخخ.
    بنابر این نگو چه خاکی تو سرم بریزم. خاک تو سر دشمنات ایشالا. ضمناً خیلی خوبه که میخوای روانشناسی بخونی. بهتم مییاد. موفق باشی.

    • سعید پناهی می‌گوید:

      سلام مهدی جان.
      راجب برنامه ریزی بگم من تا خطرو احساس نکنم برنامه ریزی نمیکنم, یعنی این که من دقیقه نودی هستم.
      راجب دانشگاه مهم نیست فقط نزدیک باشه تهران یا کرج خوبه.
      حالا قزوین هم باشه بد نیست چون نزدیکه.
      حالم از خوابگاهی شدن بهم میخوره.
      مرسی که گفتی منابع کامله تقریبن,
      اما این فضای مجازیه که قطعا بمن ضربه میزنه و خواهد زد.

  2. وحید خورشیدی می‌گوید:

    سلام آقا سعید خیلی پست با مزه ای بود انشا الله که امسال کنکور قبول بشی نا امید نباش
    حالا هم برای مطالعه دیر نیست میگم شیطون خودتم نمیخواستی درس بخونی سهل انگاریتو گردن رفقا ننداز داداش
    در مورد کفش هم من میگم مشکی بپوش مِشکی رنگ عشقه خخخ موفق باشی

    • سعید پناهی می‌گوید:

      سلام.
      آره میشه ی جورایی اونجوری هم حساب کرد,
      خدایی من شب امتحانات سوم که نهایی بودن تا ساعت ۳ با بچه ها بودم,
      بعدشم میخوابیدم ساعت ۵ بلند میشدم و درس میخوندم تا ۷ بعد میرفتم سر جلسه.
      البته روز قبلش هم ی کوچولو جلو کامپیوتر درسارو رو خونی میکردم.
      خدارا شکر قبول شدم.
      مرسی از سلیقت.

  3. رضا نظری می‌گوید:

    سعید بهزیستی نصف شهریه رو میده
    —-
    خخخخخ این همه نوشتی اومدم همینو بگم . خخخخخخ
    موفق میشی پسر
    شروع کن . . امروز هم وقتشه .
    کافیه از الان روزی یکی ۲ ساعت .
    ۲بار میتونی تا موقع امتحان ها درسها رو بخونی

  4. باران می‌گوید:

    سلام

    خیلی خودتون رو نگران کنکور نکنید الان دیگه داوطلبای کنکور آزمون نداده خودشون رو دانش جو می دونن

    اما اگه هدفتون اینه که رتبه ی خوبی بیارین .دیگه انگاری جدیتر از وقت باقی مونده استفاده کنید

    راستی برای رتبه آوردن رو فلسفه و تاریخ حساب کنید بلاخره باید یه جورایی تحملش کنید .البته درسای خیلی بدی هم نیستن

    موفق باشید

  5. سلام سعید! به نظر من اگه بازی STW‏ ‏ رو تعطیل کنی ۹۹ درصد قبولی کنکورت تضمینه؛ حالا از من گفتن بود

  6. سیتا می‌گوید:

    سلاااام خخخخخ کفش آبی بهت خیییییلی میاداااااا خخخخ
    ولی مشکی هم رنگ عشقه
    داداشی برو درس بخون، مگو چیست درس،
    که سرمایه جاودانیست درس خخخخخخ
    نی خدایی خوب درس بخون، آخه آزاد هم شد هدف،
    بخون خود خود دانشگاه تهرانو بیاری
    ببینم چی میکنی آفرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *