سلااااااااااااااام
یک سلام به دوستانم در این سایت خوب و قشنگ !
یک سلام به آقا سعید پناهی عزیز!
و یک سلام به احمد جهاندار که باعثِ اومَدَنِ من به این سایت شدن!
خب! اول آقا احمد جهاندار بهم گفت بیا تو شب روشن، ولی من دست دست کردم.
باز گفت و من دوباره تنبلییییییییییی کردم
خخخخخخ
بعدش آقای پناهی با گذاشتن فیلم شهرزاد بهم فهموند که بیااااااااااا دیگه منم اومدم و امیدوارم که براتون مفید باش .
خب حالا میپردازم به معرفیه خود.م
من ابراهیم گلمحمدی اهل شهرستان اسفراین هستم و روستای چهاربرج، روستایی که بیش از ۴۰ تا نابینا داره .
من دو تا خواهر کوچک تر از خودم هم دارم که نابینا هستن
از اول تا دوم ابتدایی در مدرسه دکتر خزایلی تهران درس خوندم. از سوم تا پنجم هم در روستای چهاربرج درس خوندم. راهنمایی و دبیرستان رو هم با رفیق دوست داشتنیم در این سایت آقای جهاندار با هم خوندیم
خوب دیگه اگه سؤالی بود تو کامنتا منطظرم
حالا یک خاطره میگم که آقای جهاندار هم بوده.
ما کلا هم درس میخوندیم و هم بسیااااااااااااار شیطونی و خرابکاری میکردیم.
خخخخخخخ
ببینید، من یک بار رفته بودم شهرستان و هیچی نخونده بودم. وقتی از شهرستان اومدم امتحان عربی داشتیم . من به جهاندار گفتم یک کاری کنیم که امتحان ترمه و من می افتم. خخخخخخ اونم گفت نگران نباش درست میشه . بعد رفتیم سر جلسه . یکم چرت نوشتم . جهاندار سری برا خودش نوشت و ماشین پرکینز من رو برداشت و ماشین خودشو کنار من گذاشت. من با اون هم یکم چرت نوشتم . یک ربع طول نکشید که احمد جهاندار برای من هم نوشت و تموم شد. حتی نترسید و رو برگه اسم من رو نوشت . به این ترتیب، یک امتحان مهم رو احمد برام نوشت و ۱۷ گرفت و اون ۱۷ به نام من سبت شد و من فقط برگه تحویل دادم و یک سفحه هم چرت نوشتم
خخخخخخ
دومین خاطره هم این بود که: ما سر کلاس یک دزدگیر آورده بودیم و یکی از دبیرا که ازش خوشمون نمی اومد رو قصد داشتیم اذیتش کنیم . من صدای بلند این دزدگیر رو درمیآوردم و سریع قطع میکردم و سریع میدادمش به احمد. همینطور بین تموم بچه ها میچرخید . تا این که معلم هم اون رو از من گرفت . خلاصه که یک نمره انضباط از من کم شد و من و جهاندار به سختی از دست اون مجازات خلاس شدیم
خخخخخخخخخ
سومین و آخرین خاطرمون با جهاندار رو هم براتون بگم. یک بار رفته بودیم نماز و در برگشت، من در یک کلاسی که از معلمش خوشمون نمی اومد رو باز کردم و فرار کردم تو کلاس خودمون.
خخخخخخ .بعد اون معلم اومد و من رو به دفتر برد . ما یک مشاور داشتیم یکم کند ذهن بود. خلاصه نمیدونم چرا من و جهاندار رو از هم تشخیص نمیداد. من رو جهاندار فرض کرد. هی کتکم میزد و میگفت: جهاندار بگو غلط کردم. بگو بگو بگو. من هم از خنده مرده بودم و هم درد داشت. خخخخخخ. در آخر گفت: جهاندار من یک نمره انضباط ازت کم میکنم. برو دفعه دیگه از این کارا نکنی ها! من هم گفتم چشم و اومدم کلاس، برا بچه ها گفتم و تا یک روز فقط میخندیدیم.
و در آخر، یک تشکر میکنم از تمام مدیرای شب روشن. امیدوارم من رو به خاطر پر حرفیام ببخشند.
مرسسسسسسسسسسیییییییییی و خدانگهدار !
سلام
ورودت رو به شب روشن تبریک میگم
ممنون از خاطرات زیبات
ممنون
اگه یه کم هم تو گذاشتن خط جدید و نقطه و علائم نگارشی دقت کنی پستت میشه نور علی نور
مرسی داداش گلم
سلام
بعله درسته من اولین پستم بود و قطعا پر از ایراد و دسته ها و برچسب رو کلا یادم رفت ببخشید به بزرگواری خودتون ممنون مرسی باز هم ببخشید من سعی میکنم که درست بنویسم از این پس مرسی
سلام آقای گلمحمدی.
به سایته خودتون خوش اومدید.
خوشبختم از آشنایی با شما. مرسی بابت خاطره. زیبا بود.
سلام مرسی که خوندید ممنون امیدوارم براتون مفید باشم
سلام داداش! واقعا خوش اومدی. وای! یادش بخیر.
منم یاد خاطرات مدرسه افتادم. اینجور که معلوم بود خیلی شیطون بودید. واقعا جالب بودند
سلاااااااااااااامممممم ابراهیمجان دوست گلم.
منم ورودت را از صمیم قلب به این سایت خوب و پربار تبریک میگم
امیدوارم پستهای خوب و مفیدی ازت ببینیم
موفق و پیروز باشی
سلااااااااااااام احمد
خوبی؟ مرسی امیدوارم در کنار هم و بچه ها اینجا هم مثل قدیم بهمون خوش بگذره خخخخخخ مرسی گلم مرسی
سلام به مجتبی ی همیشه در صحنه حاضر شبروشن مرسی که هستی داداش گلم مرسی واقعا
نمیدونم چرا این کامنتم خود به خود خراب شد و جایه خودشو بلد نبود و اشتباه اومد خواهش میکنم اگه درستش کنید ممنون میشم من کاری نکردم نمیدونم چرا باید زیر اون کامنت میبود اومد آخر قرار گرفت
سلام ابراهیم عزیز و دوس داشتنی.
پسر خوش اومدی.
خخخخ خاطراتت خیلی خنده دار بود.
حالا اون آخریه آیا نمره رو از احمد کم کرد یا نه؟
سلام سعید جون خوبی؟ اول بگم که قسمت ۲۶ شهرزاد رو هر چه سری بذار که خلاصه بد جور منطظرشم اینترنتم هم خوب نیس که تصویریش رو دان کنم آره بابا کم کرد خنگ خدا جهاندار بدبخت سر من سوخت خخخخخخخخخ مرسی که هستی
سلام
خوش اومدی پسر!
خاطراتت جالب بود
فکر کنم اون دزدگیره همونی بود که بهمون داده بودن و چه قدر باهاش اذیت کردیم!, مال چندتا از بچه ها خورد شد رفت!
سلام
این دزدگیر رو بچه ها نمیدونم از کجا آورده بودنش ما فقط ازش استفاده کردیم خخخخخخخخخ مرسی که خوندید
سلام جناب گل محمدی عزیز.
منم به نوبه ی خودم ورودتون رو به سایت شب روشن خوش آمد عرض میکنم .
انشا الله که بتونیم از مطالب خوبتون به نحو احسن استفاده کنیم .
موفق باشین .
سلام شهاب عزیز مرسی که خوندید و امیدوارم براتون مفید واقع بشم ممنون
سلام خوش اومدین
خخخ عجب خاطراتی!!!موفق باشید
سلام
مرسی که هستید تازه کجایه شیطونیامون رو دیدید بیشتر بذارم اگه خدا بخواد بعد میفهمید که چهقدر رزل بودیم ما خخخخخخخخخ بازم ممنون که هستید ممنون
سلاااام و درود بر ابراهیم جان میگم عجب شیتونی بودی تو هم برای خودت ای متقلب معلم آذار کلاً که خیلی خندیدم خخخخ خخخخ هاهااهاهااهههاااها این قد خندیدم که در این نصفه شبی دارم از دل درد میمیرم فقط حیف که نمیتونم بلند بخندم چون که همه خوابن و فقط من بیدارم و دارم توی شب روشن و محله واسه خودم میچرخم بازم مِقسی بابت خاطراتت و مِقسی بابت این پست میگم پس با این تفاصیر باید اسم روستاتون رو میگذاشتند روستای نابیناها بازم مرسی بابت این که منُ کلی خندوندی زندگیت سراسر خنده باشه در پناه حق بدرود و خدا نگه دار
به به به آقا احمد از نوع ابدُلاه پور خخخخخخ آره ما خیلی شیطونی میکردیم یعنی یه خیلی میگم یه خیلی میشنوی خخخخخخ ولی واقعا خیلی شیطون بودیم یعنی به حدی که تا حد اخراجمون پیش رفتیم جدی میگما خخخخخ
سلام بر داش ابی
خوش اومدی به این سایت خودت .
فکر کنم همشهری باشیم ما هم یجورایی اونوری هستیم آیا کرمانج هستی . چرعی لواک . رندی یا نه
حال ته چرعه .
خوب میریم دیگشنری بزنیم . خاطراتت هم باحال بود بقول معروف هر چه از دوست رسد نیم روست چی نیکوست
ایول یا حق
سلام ممل
آره من کرمانجم ای کاش یه شماره ای چیزی از خودت اینجا میذاشتی به هر حال من دیر جواب تو رو دادم اگه به اینجا سر زدی یه چیزی از خودت اینجا بذار مرسی ممنون