با تو, دنیا رنگ دیگری دارد.
یک رنگ جدید.
رنگی که جهان تا حالا ندیده است.
رنگی که رنگارنگ است.
تمام رنگها را میتوان در آن دید.
با تو, دیگر من, تو, او, شما و آنها, معنایی ندارد.
فقط ما و ما و ما!
ما هستیم و دیگر هیچ!
دنیا تنها در تو خلاصه میشود.
وقتی تو را دارم, دنیا را دارم.
با تو, همیشه در اوج هستم.
دیگر به هواپیما نیازی نیست!
دستم را بگیر.
ببین, ستاره ها دارند به ما چشمک میزنند.
میبینی؟
دارن با ما حرف میزنند!
سلام!
بیاید یک فنجان چای مهمان ما باشید.
مامان خورشید رفته تا بخوابد.
الان خاله ماه میآید!
خاله ماه, کجایی؟
اینجام ستارک.
اینا کی هستند!
آهان شناختم.
بفرمایید.
الان چای میآورم.
هوا خیلی سرد است.
تو این هوای سرد, چای میچسبد.
بفرمایید.
سلام به شما!
سلام عزیزم.
اسمت چیه؟
من برفین هستم.
خوشبختم.
منم همچنین.
این چای, چه خوش مزه است.
دیدی ستارک؟؟
دیدی؟
من حرف الکی نمیزنم!
مامان من چاییش با همه فرق میکند.
ماه برفین را بغل میکند و میگوید”
قربون دختر خوشگلم برم.
این چای, چاشنی عشق داشت.
به خاطر اینکه در کنار تو نوشیدمش, خوش مزه بود.
دستامو ول نکن.
سردمه.
دستانت چه گرم است.
این گرمای عشق است.
وای ببین!
داره برف میاد!
بدو بریم زمین!
ماه خانم ما دیگه میریم.
خدا به همراهتان.
برف را دوست دارم.
آدم را عاشق میکند.
دانه های برف روی زمین مینشستند!
وای چه حس خوبی!
کاش شب تمام نشود!
خدایا! زمان را نگه دار!
ماه دارد برای ما دست تکان میدهد.
برفین رو نگاه کن!
برفیییییییین!
چیه رومی جون!
اولا رومی جون نه! رومینا جون!
بعدشم, چرا این جوری نگاه میکنی؟
به شما حسودیم میشه!
حسودی داره مگه؟
اوهو.
ی جوری نگاش میکنی که حسودیم میشه!
برفین!
چی کارشون داری!
بزار خوش باشن!
وای!
آبروم رفت!
پس بگو چرا همه اینجا جمع شدن!
وای ستارک تو چی کار داری آخه!
بازم شروع شد!
اه بزارید بخوابم!
سلام بلد نیستی؟
وای مامان مآه تو دیگه تیکه ننداز!
از زبان ستارک ۳ نقطه
۳ ستاره
این دختر خاله ی من است.
اسمش لیلا است.
دقیقا مثل خواهرش نچسب است!
البته بگما!
خواهرش صد برابر از این بهتر است!
برفین باز ی کم ادب دارد ولی لیلا اصلا ادب ندارد!
خودتون که الان دیدید!
۳ ستاره
سلام لیلا خانم.
علیک.
وای لیلا!
این چه ترز حرف زدنه؟
وای مامان ولم کن!
اصلا اعصاب ندارم.
تو کی اعصاب داشتی که الان داشته باشی!
اصلا خدا بهت اعصاب نداده!
وای آره خاله ماه!
باهات به شدت موافقم!
ستارک, اون دهن منو باز نکن!
ی چیزی بهت میگما!
با دختر خالت درست صحبت کن.
اگه ی بار دیگه با ستارک بد صحبت کنی, هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!
مگه میشه با چشم دیگران دید؟
حتما میشه دیگه!
من میدونم که میشه!
چه جوری میشه لیلا خانم؟
یادمه چند سال پیش, ی روز که رفته بودم تو دنیا, ی خواننده که الآن اسمش رو یادم نیست, ی شعر خونده بود که به این موضوع, اشاره داشت!
***
باور کن, دنیا رو, من با چشمای تو میبینم.
جوری به تو دل میبندم, که نتونم برگردم, تو رو با قلبم پیدا کردم.
***
یعنی رسما پوکیدم از خنده!
آقا این ی استلاحه!
وای خاک تو سرت نریزم لیلا!
حرف نمیزنی! ولی ی بار که میای ی حرفی بزنی میترکونی!!
مسخره.
مسخره خودتی و خودت!
فقط چون مامانم اینجاست بهت هیچی نمیگم ولی بعدا به خدمتت میرسم خانم ستارک.
جواب ابلحان خاموشیست!
جوری میزنمت که تا ده روز دنیا دور سرت بچرخه ها.
تو بیخود میکنی میرم به مامان خورشید میگم.
تمومش کنید دیگه.
سرم رفت.
هی دعوا میگیرن با هم اه.
تقسیر خواهر عزیزتونه دیگه!
تو بزرگی کن و ببخش ستارک جون.
تو ی کم نباید قیرت داشته باشی برفین؟
ی کم نباید طرف منو بگیری؟
مثلا من خواهرتم برفین خانم.
اگه یک درصد, فقط یک درصد تقسیر ستارک بود, من طرف تو رو میگرفتم.
ولی کل ماجرا تقسیر تو هست.
همه خواهر دارن منم خواهر دارم. ایش! برفین, تو شادی رو نمیبینی؟ با اینکه فقط پنج سال داره, همیشه طرف ستارکه.
اون فرق میکنه خواهری!
میشه بدونم چه فرقی میکنه؟
الان میگم.
ستارک خیلی با ادبه.
هیچوقت دهنشو, الکی باز نمیکنه.
ولی تو کاملا بر عکسی.
بذار صادقانه ی چیزی رو بهت بگم.
لیلا, تو خیلی بی ادبی!
بی ادب خودتی!
من کجا بی ادبم آخه؟
بچه ها! تمومش کنید.
چشم مامان جونم.
برفین! میدونستی خیلی چاپلوسی؟
لیلااااااااا میشه زبون به دهن بگیری؟
باشه مامان.
اصلا من رفتم.
اینجا دیگه جای من نیست.
خداحافظ همگی.
به سلامت خواهری!
*****
شب داشت وسایلش را جمع میکرد.
شیفتش داشت تمام میشد!
ستاره ها داشتند میرفتند.
خوابم میآید
همه ی ستاره ها, دست هم را گرفته بودند.
داشتند با خواهرها و برادرهایشان, به خانه هایشان میرفتند.
فکر میکنم تو هم خسته باشی.
من در کنار تو, خستگی را حس نمیکنم.
به خستگی میگویم” برو پی کارت! من با تو, کاری ندارم.
او اما, پر رو تر از این حرفا بود.
من گذاشتم در وجودم بماند.
چه کار میکردم!
برفین, آخرین نگاهش را, به ما انداخت و رفت به ناکجا!
چه قدر خوب است!
همه چیز!
چه قدر شاد است جهان با تو!
بمان تا این قصه ای که تبدیل به واقعیت شده, این قیر ممکنهایی که ممکن شده و این پلهایی که ساخته شده خراب نشود.
همه ی اینها, به بودن تو بستگی دارد.
فقط به یک کلمه ی تو بستگی دارد.
میمانم!
من هستم.
تو هم باش.
سلام بسیار زیبا بود تشکر
سلام
ممنون بابت کامنت
خدانگهدار
سلام رومینا خانم.
آفرین. خیلی خوب نوشتید.
واقعاً احسنت به این ذهن خلاق و توانا.
سلام آقای سعیدیفر
مرسی از کامنت
شما لطف دارید.
ممنون و خدانگهدار