کربلایی سعید، بازگشتت به وطن فرخنده باد

سلام و صد سلام خدمت همه شما شب روشنیهای عزیز!

امیدوارم حالتون خوب باشه!
خب منم پلاکاردمو رو دیوار کامنتدونی نصب میکنم.
مدیرای سایت، یعنی امیر، شهاب و ابوالفضل و من، یه گوسفند کوچولو تهیه کردیم که ایشالا وقتی سعید از پذیرایی مهموناش تو خونه خودش برگشت و اومد تو کلبه کوچیک همه مون، زیر پاش به عشقش بزنیم زمین.
بقیه هم هر چی میتونن کمک کنن تا بتونیم برای سعید تو ولیمه دهی سنگ تموم بذاریم.
من دوست دارم دیوار کامنتدونی شب روشن پر پلاکارد بشه.
جوری که ببینیم که نوشته باشه:
link دیدگاههای قدیمیتر.
خب بیشتر از این حرف نمیزنم!
من پلاکارد تبریکمو تو کامنتدونی میچسبونم.
یا علی
دلتون کربلایی

درباره بهنام نصیری

سلام من بهنام نصيري متولد 16/5/1371 از قزوين. دوران كودكي قبل از مدرسه رو مثل بيشتر ما نابيناها، با گريه و غم و نا اميدي اطرافيانم ميگذروندم كه ديگه ازش نگم بهتره. خيلي بد بود. پيش دبستاني (يا همون آمادگي خودمون) رو توي مدرسه استثنايي انديشه توي شهر صنعتي البرز (كه اصلا مخصوص نابيناها نبود و براي تمام معلوليتها غير از بينايي طراحي شده بود) گذروندم و كم كم پيشرفت كردم. ديگه همه باورم كرده بودن و دوستم داشتن. چون تو دوران بچگي، به بچه فوق العاده باهوش، شيرين و تو دل برو بودم. مثل بچگي همه شماها. زندگيمو خيلي راحت ادامه دادم. تا كلاس پنجم ابتدايي، تو مدرسه ناشنوايان باغچه بان قزوين، كه نابيناها هم همونجا درس مي خوندن، درس خوندم.سال پنجم و سه سال راهنمايي رو تو مدرسه نابينايان بياضيان و سال اول دبيرستان رو تو مدرسه شاهد پيامبر اعظم شهر خودمون (محمديه) ادامه دادم. سال دوم وارد شهيد محبي شدم و به خاطر افت معدل، سال سوم به قزوين برگشتم و تا آخر دوره پيش دانشگاهي، تو دبيرستان نمونه دولتي علامه جعفري مشغول به تحصيل شدم. سال 90 تو كنكور، با رتبه 1195 توي دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين، رشته فقه و حقوق قبول شدم و الان كه واستون مينويسم، کارشناس رشته فقه و حقوق اسلامی از دانشگاه هستم و معدل کارشناسیم هم 16.88 شد و کارشناسیمو تابستون 94 گرفتم. خوب از تحصيل كه بگذريم، بگم براتون كه من تو دوران مختلف زندگيم، به موسيقي و قرآن خيلي علاقه نشون مي دادم و توي هر دوش مقام زياد كسب كردم. فك نكنيد بيكارمو دنبال كار ميگردم! من از سال 90 تو هنرستان و دبيرستان كتاب مبين تو شهر قزوين، مشغول تدريس درس قرآن به بچه هاي هنرستاني و دبيرستاني (دوره اول) هستم. اونم به بچه هاي عادي! اگه ميخوايد يه كمم درباره شخصيتم بدونين، همين بس كه ميتونم با هر جور آدم كنار بيام، جوري كه از با من بودن معذب نباشه. تا دلتون بخواد شوخم. واسه همه شما آرزوی موفقیت می کنم. gmail: b.nasiri71@gmail.com skype: behnamnasiri.1371
این نوشته در اخبار, اطلاع رسانی, حرفای خودمونی, خاطرات, درد دل, گفت و گو, مذهبی ارسال و , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

77 دیدگاه دربارهٔ «کربلایی سعید، بازگشتت به وطن فرخنده باد»

  1. بهنام نصیری می‌گوید:

    دوست خوبم! سعید پناهی عزیز!وقتی احساس غربت می کنید ، یادتان باشد خدا همین نزدیکی است .

    بازگشت شما را اززیارت کربلای معلی، خیر مقدم عرض می کنم

    زیارتتان قبول انشاءالله

    از طرف بهنام نصیری

  2. شهاب می‌گوید:

    دوسته عزیزم سعید جان ,
    شهد شیرین زیارت ارباب عالمین و نوشیدن جام معنویت از دست سقای کربلا گوارای وجودت.
    زیارت قبول.
    از طرف شهاب و مادرش.

  3. شهاب می‌گوید:

    بهنام جان .
    نیست الان خودت میبینی پسر خوب ؟
    پلاکارت خودت رو نمیگی که نصفش رفته لای در سایت ؟
    عزیزم دقت کن .
    میخای بیام کمکت ؟

  4. شهاب می‌گوید:

    سید میبینم که امشب عقب افتادی اونم تو این پست به این مهمی .

  5. بسم الله الرحمن الرحیم! سعید جان داداش خوبم! قدوم سبز تو به وطن و به کلبه کوچک ما صفا و سمیمیت بخشید_
    این جانب ورود سعید پناهی عزیز و مدیر ارشد و با صفای شب روشن را به وطن و به کلبه کوچک اما سمیمی شب روشن خیر مقدم ارز مینمایم.
    امیدوارم به برکت قدوم سبز و نورانی سعید پناهی عزیز اربابمان سید الشهدا و قمر بنی هاشم نظری به همه کاربران و بازدید کنندگان عزیز شب روشن بنماید و سال دیگر تمامی کاربران و بازدید کنندگان شب روشن دعای عرفه را در کربلا و در حرم اربابمان آقا سید الشهدا و قمر بنی هاشم زمزمه کنند.
    با احترام؟ سید مجتبی مرتضوی پای ثابت کامنتدونی کلبه شب روشن

  6. سلام بچه ها! آخه هر جا میرفتم برای سفارش پلاکارد پارچه هاشون به درد نمیخورد. بعدش که متن آماده شد میخ گیر نمی اومد.
    چی کار کنم دیگه؟

  7. بچه ها چرا پلاکاردهای شما اینقدر بزرگه؟ حالا مال من رو کجا نصب کنم؟

  8. بیا امیر جون! برو پیش اوس مهدی بگو کربلایی داریم چندتا رقص نور خوب بگیر.
    بعد هم برو دام داری خارج شهر بگو سید گفته کربلایی داریم و یه گوسفند خوب و چاق و چله بگیر بیار

  9. رضا نظری می‌گوید:

    سعید جان!
    من حرفهای قشنگ قشنگ بلد نیستم بزنم
    فقط اینو بهت میگم که امیدوارم برگشتی ، حالت بی نهایت آروم باشه، و به اون آرامشی که خواستی برسی .
    غدمت سرشار از آرامش

  10. بهبهبهبه! عجب گوسفندی گرفتی امیر!
    Beh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh?
    فکر کنم تشنشه!
    ابوالفضل جون! قربون دستت! بیا این گوسفند رو ببر ببند به اون درخت. بعد برو پیش اوس محمد قناد سر کوچه ۵ کیلو شیرینی خوب و سفارشی بگیر بگو سید سلام رسوند گفت بزن به حساب

  11. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    سلام
    شکلک: صاف کردن صدا.
    بهنام, پسر بدو برو اون چهارپایه رو وردار بییار بینم! اینقد با شهاب کلکل نکن. آفرین بابام جان.
    خب سید جان با اجزه برم بالا این بنر رو نصب کنم, آخه با امیر هماهنگ کردم بهم گفته بنرت رو بزن بالا روی اون نوار آبی, گفتم اینجا بذارم کسی اعتراض نمیکنه؟ گفته: تو نصب کن هرکی هرچی گفت با من. من مسؤول فنی سایتم و بعنوان مدیر فنی بهت میگم نصب کن اونجا.
    بچهها با اجازه: یاعلی.
    شکلک: بالا رفتن.

  12. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    کربلا بال و پر عشق به جانم دادند
    در وادی عاشقان مکانم دادند
    گفتم که کجاست کعبهی اهل ولا
    در گاه حسین (ع) را نشانم دادند
    جناب آقای سعید پناهی, مدیریت ارشد سایت وزین و ارزشی
    شب روشن, دریچه ای بسوی نابینایان
    و دوست عزیزم, بازگشت پر افتخارتان را از سفر معنوی عتبات عالیات و کربلای معلا گرامی میداریم.
    مقدم‌تان گل‌باران باد.
    از طرف مهدی و احمد عزیززاده.

  13. میلاد؟ ناخونک نزن به اون شیرینیها! مگه نمیبینی کمه. ولیمه داریم پسر! جای این کارها برو یه سطل آب بزار پیش اون گوسفند زبون بسته. بعدش برو سیستم صوتی رو آماده کن

  14. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    بهنام نکن, آی آی آآآی چیکارش داری؟
    ده میگم نکن بابام جان.
    میگم امیر بزنه شلوپلت کنه هااااا به پلاکارت من کاری نداشته باش.
    از چاپ خانه نسرین بنر چاپ کردم با افتخار واسه سعید عزیزم.
    دست نزنیها. گفته باشم, برم بییام ببینم جاش رو تغییر دادی وااای به حالت, حسابت با کرامالکاتبین هستاااا.
    آفرین بابام جان. برو به کارت برس.

  15. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    بهنام میگم یه جاییی وسیع واسه بنرهای بانوان محترم سایت باز کن که شاید بخوان بنرهاشون یهجا نصب بشه و با ماها قاطی نشه.
    آآآآآی شهاب به اون گوسفند کاریش نداشته باش.
    سید یه کم علف به این زبون بسته بده بخوره. امیر بهم گفته مقداری علف واسه حیوون گرفتم توی انباری هست. برو ورشون دار.
    میگم بابام جان, به سعید زنگ زدی؟ کی میرسه؟ میگم به خانم شفیعی بابت ناهار سفارش کردی؟ خخخ پسر, از همین الآن بهت گفته باشم هاااا دل و جگر سیاه و قلوه گوسفند برا منه. ضمناً امیرم گفته یه طرف ران گوسفند مال منه ضمن آنکه کله پاچه کلاً واسه منه و شام میبرمش.

  16. مهدی جون! به میلاد گفتم آب و علف بزاره پیشش_ ای امان از دست این پسر. لابد داره کلش آو کلن بازی میکنه و حواسش این طرفا نیست.
    امان از دست این اندروید

  17. نه خیر عزیز! کله پاچه گوسفند رو نگه میداریم میدیم خانم شفیعی تا بپزه برای صبحونه ما شهرستانیها که دیگه نمیتونیم شب برگردیم شهرمون.
    تو نمیگی ما شب اینجا بمونیم صبح صبحونه چه بخوریم؟

  18. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    بهرحال جواب امیر رو خودت بده.
    از من گفتن بودهاااا
    میگم حالا که میلاد سیستم صوتی رو اورده بذار یه آهنگی بذارم تا نمنم بخونه و دلمون حسینی بشه آخه دارم کم کم بوی محرم رو میشنوم.
    سید جان میدونی زائر کربلا چقد پیش امام حسین عزیزه؟ خوش بحالت سعید.
    خب اون میکروفون رو بده من.
    شکلک: باز کردن میکروفون.
    الو, الو, ۱, ۲, ۳,
    الو, الو, ۱, ۲, ۳
    امتحان میکنیم.
    Beh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh?
    آآآی میلاد آزار داریهاااا گوسفند رو ببر اون طرف. الآن همه فکر میکنند گوسفند خواننده شده.
    بهنام دعوامون میکنه هاااا.
    خب ضبط صوت رو روشن کنم.
    جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم, کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
    سید جون ان رو گذاشتم تا ایشالا دوباره قسمتم و خودت بشه بریم کربلا.
    اصلاً ایشالا قسمت بشه باهم بریم! هان؟ چطوره؟

  19. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    آآآآی سید چه نشستی که اینجا امیر داره چای دیشلمه میخوره!
    امیر جان, من چای میخوام تشنه ام شده.
    چی میگی؟
    قهوه هم خریدی؟
    بابا دمت گرم, خانه ات آباد, یه فنجان برام بریز, قهوه رو میگم. یه کم شکر هم بهش اضافه کن.
    آخییییش بزنیم به بدن تا بهنام نیومده.
    میلاد تو هم بیا, غریبی نکن خخخ سایت خودته, بیا که امشب امیر حراجش کرده هااااا

  20. 😆
    بهنام میگم تا سعید بیاد صدات خوبه بیا ما رو ببر کربلا

  21. میلاد نصرتی می‌گوید:

    آقا یکی بگه این گاو رو کجا ببندمش بچه های اتاق فکر باهن
    م خریدیمش.
    در ضمن بهنام جون هی خودت رو واس مذیر شیرین کن آخر که چی.
    آقا این گاو رو کجا ببندم.

  22. احمد عزیززاده می‌گوید:

    سلااااااااام وای که چقدر خوشحالم از اومدن سعییییییید جااااااااااان زیارت قبول دادا. رسیدن بخیر.

  23. رضا خطیبی می‌گوید:

    بنام خدا با ارز سلام به کربلای سعید پنحای عزیز و مودیریت سایت شب روشن ورودت را از کربلا معلا خیر مبدم ارز میکنم و شعره کوچکی که به تو تقدیم میکنم
    .. کربلا کربلا کربلا کربلا این دل تنگم قستها دارد این دل تنگم قستها دارد گوی یا زکره کربلا داره کربلا کربلا /
    زیارتت قبول آی بهنام امیر بردارید من هم میخاهم پلاکارت نصب کنم یا علی شکلک نصب پلاکارت

  24. ارسلان می‌گوید:

    سلام به کبلایی سعید
    کبلایی رسیدن بخیر . زیارت ها قبول کبلایی
    کبلایی ما رو هم از دعای خیرت فراموش نکن
    آقا چرا این گاو و گوسفندا که خریدین نابینا کم بینا هستن جای اینکه
    بع بع کنن ار ار میکنن
    بهتون انداختن
    ماهم یه خروس روشندل زیر پای داش سعید قربونی میکنیم در حد بضاعتمون . کم ما رو زیاد حساب کنی
    سعید جان انشا الله مکه رفتنت داداش
    یا حق

  25. yalda می‌گوید:

    خخخ یعنی خخخ .
    کربلایی سعید خدایی خیلی شانس باخات یار بود که رفتی کربلا نرفتی مکه .
    الان باید بهنام مینوشت حاج سوپرمن .
    خب کربلایی شدن راستشو بخوای بهت نمیخوره ها . من که نمیگم کربلایی سعید .
    دیدی من نمیگم . اصلا نگفتم کربلایی سعید . شکلک دندونک .
    هووو دعا میکردی شفا بگیریم دیه . برا من سوغاتی دو چشم سبز مایل به قهوه ای با سایه های آبی سورمه ای نما میاوردی . خرما و مهر پیش کش .
    خب قدم نو رسیده مبارک . خخخ شکلک نیش تا بنا گوش جیغ میزنه میخنده .
    بهنام بچه بده . شکلک م هشتم .
    برای چلا بع بعی رو داری میمیری . گناه داله . دلش بلا مامایش تنگ می ره دیه . هوم .
    من فلالش میدم . شکلک بع بعی بدو بدو بیا اینولی . پشت من قایم بشو بدوووو . دستتو بزال لو لبت . لب نداله نوک داله . نوک نداده خودکال داله . هوم به شما چه اصن . هیس بشو بهنام پیدات نکنه . آورین .
    خب سعید خوش اومدی که . الان معرفت خونت چقدره هام . به خدا نزدیک ترترتر شدی یا نه . هوم .

  26. بیدل می‌گوید:

    ما عابران رهگذری بی نشانه ایم،
    جاماندگان قافله ای جاودانه ایم.
    پائیز لحظه ها چه شتابان رسید و ما،
    دلواپسان رویش چندین جوانه ایم.
    سلاااااااااااااام سلااااااااااام و صدددددددد درود بر تو سعیدجان! خععععععلی خععععععععلی خوشآمدی! ای گلِ باغه احمدی به کشورت خوشآمدی! خخخخخ! زیارتت قبول داداش! فقط همین اول اخطار بدم که امیدوارم سوقات یادت نرفته باشه که! که! که! باشه حالا ببینم جوابت چیه! فداااات!

  27. بهنام نصیری می‌گوید:

    دو دیقه نبودم شلوغش کردینا
    ِ؟
    دِهَ
    بچه ها خانما نیستنا
    امیر جون بدو پلاکاردهای ما رو جمع و جورتر کن
    قربونت
    پلاکارد این مهدی رو بیار پایین بابا پرچم شده
    اون گوسفند بدبختو هم از کنار میکروفون ببرید کنار
    هی بع بع میکنه صداش اکو میشه
    آدم یاد پارتی گوسفندا میفته
    بَ،، بَ،، بع بع بع، بَ بع، بع
    هاهاها
    خانم شفیعی سریعتر خواهشا
    دهم ناهارش با شماستا

  28. میلاد نصرتی می‌گوید:

    بیا گاو عزیزم لاغر مردنی بهنام رفت اونور بیا پشت میکروفون الان به صدات اکو میدمذحرف بزن حالشو ببر این نون خشکا رو هم بخور که قراره ی شب روشن رو سیر کنی

  29. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    بهنام دستتو بکش پسر, مگه من نگفتم به بنر من دست نزن, من با امیر صحبت کردم. امیر کجاااااییی که بهنام منو تنها گیر اورد.
    ma ah ahh ahh ahh
    ma ahh ahh ahh ahh
    خخخ میگم این گاوه بخوردت.

  30. بهنام نصیری می‌گوید:

    صل علی محمد، مدیر ما خوش آمد
    تو stw دیدمش
    طفلک طاقت نمیاره که

  31. میلاد نصرتی می‌گوید:

    آقا یکی بیاد این گوسفنده رو جمع کنه ببره اونور مزاحم گاو ما شده آقا من به چه زبونی بگم این گاو قصد ازدواج نداره. انقدر اسکایپش رو نپرس

  32. بسمه الله الرحمن الرحیم.
    سلام سعید جان.
    منم به نوبه ی خودم و از طرف خودم و خانواده, بازگشتت رو به وطن تبریک و شادباش میگم.
    واقعا شرمنده ام که دیر رسیدم.
    به خدا نبودم. سرم خیلی شلوغ بود.
    اصلا نرسیدم.
    امیدوارم ما رو هم دعا کرده باشی.
    زیارت قبول داداشی.
    از طرف ابوالفضل.

  33. قاسمی می‌گوید:

    سلام
    بازگشت تونو اززیارت کربلای معلی، خیر مقدم عرض می کنم.
    انشا الله سفر به دیار نور، گوارای وجودتون باشه.
    خوشا به سعادت تون.

  34. میگما.
    عجب گوسفندیه.
    چاقو چله و سر دماغ.
    حااااااااال کنید.

  35. گاو می‌گوید:

    آقا کی این سر ما رو میبرید ما خلاص بشیم آخه خیر سرمون میخواییم زیر پای مدیر زمین زده شویماااااا.
    این گوسفنده رم از جلو چشام دورش کنید تا با این شاخام شکمش رو سفره نکردم

  36. میگم کی به بنر من دست زده تا خدمتش برسم؟

  37. گوسفند می‌گوید:

    beh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh?
    ببین گاو لاغر مردنی؟ من دیشب تا حالا اینجا هستم و امیر هم منو خریده. پس تو از اینجا برو وگرنه امیر و سید حسابتو میرسند.
    Beh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh ehh?

  38. شفیعی می‌گوید:

    سلام
    ضریح تو داره عطر گل یاس
    نوازش های دستت میشه احساس
    کی میدونه آقا پر میشه شاید
    شبا سقا خونه ات با مشک عباس . . .
    آقا سعید زیارتتون قبول باشه و انشا الله از این سفر معنوی توشه ای برای دنیا و آخرتتون اندوخته باشین.
    آقا من کامنتا رو خوندم اگه قراره آشپزی کنم فقط با گوشتا آشپزی میکنم ههه من از بوی کله پاچه متنفرم خودم هم هیچ نمیخورم قربون دستتون از آشپزخونه ببریدشون بیرون که بتونم به کارام برسم.
    راستی سیبزمینیهای قیمه رو هم تا جمعه میگم چطور سرخ کنین بقیه کاراشم باخودم. شماها که دست به دست هم دادین کمک کنین این ولیمه رو هم با هم درست کنیم که آقای پناهی رو خوشحالتر میکنین.
    یکی از دوستان آرزوی قشنگی کرده بودن که انشا الله هممون دعای عرفه رو توی کربلا بخونیم. من به این دعای ناب آمین میگم و از خدا میخوام زیارت چندباره اتبات عالیات نصیب هممون کنه انشا الله.

  39. میلاد نصرتی می‌گوید:

    خانم شفیعی این گاو ما میگه کلاسش به قیمه نمیخوره میگه باید کباب بشه کلش رو هم خودم میبرم میخورم فکر کردید میدم این بهتام بلمبونه؟؟؟

  40. محمد می‌گوید:

    سلام. زیارت قبول. امیدوارم دوستان رو هم از دعای خیر فراموش نکرده باشین.

  41. محمدعلی می‌گوید:

    قالَ رسول الله:
    نه! نه این نبود!
    آها یادم اومد. ٍنا لالله و ِنا عَلَیه راجعون!
    نه اینم نبود!!! بهنام هولم نکن!
    آها یادم اومد. خلبانان، خلبانان ای امید و فخر ایران!!!
    اینم نبود!!! امیر چی میگن اینجور وقتا؟؟
    آقا بیخیال!
    به ما نیومده بنر قشنگ درست کنیم!!!!
    بذار من برم کامنتا رو بخونم متن چندتاشو با هم ترکیب کنم ببینم چی ازش در میاد!!!!

  42. محمدعلی می‌گوید:

    سعید جان دوست خوبم بازگشت سلامت از کربلای حسینی، شور شکرم را افزون نمود.
    شکرانه ی سلامت حضورت، ذکر دعای فرج مولایمان. زیارت حسینی، گوارای وجودت.

  43. محمدعلی می‌گوید:

    ایول!!!! نه بابا!!!!! ووووووووووووووووییییییییییی بچه ها چه شاخی شدم یهویی!!!!
    از من بعید بود همچین متنی!!!!!
    خدایی حال کردی شهاب؟

  44. سلام محمدعلی! قربونت حالا که اومدی بیا کمک این وسایل پذیرایی و مهمونی رو ببر بزار تو انباری

  45. جابر جعفری می‌گوید:

    سلام زیارت قبول خوش آمدی رفیق همیشه به زیارت امیدوارم نایب الزیاره این حقیر نیز بوده باشی

  46. yalda می‌گوید:

    هوم من سیرابی مو خام .
    بع بعی رو کشتیدین یا نکشتیدین .
    من کامنت نخوندم ها . من آبگوشت سیرابی و اینا مو خام . خانم شفیعی توش برگ جعفری نریزین ها بزارین بوی گند گوسفند بده . کرمای تو کله رو هم در نیارین ها .
    بزارین قشنگ تو آب بجوشه بیاد رو آب تا هوووورت بزنیم ویژژژژ بخو لیمشون .
    شکلک نی نای نای هولای کرم .
    شخاف با کلاس باسی در نیالی با چنگال بخولی کرمالو ها لو .
    مجتبی هم بشین ، چون دوست ندالی سیرابی ، فقط بوی خوششو استشمام بزن .
    سعید کرمالو های چاخو چله رو میدم به تو که از حجاجی . خخخ . سوپر من . هی هی هی

  47. یعقوب سرچمی می‌گوید:

    سلام سعید آقا دوستان لطف کردند من هم به شما و خانواده ی محترمتان زیارت قبول عرض میکنم

  48. askari می‌گوید:

    سلام بر سعید پناهی عزیز, مدیر ارشد این سایت!
    بازگشتت را به میهن تبریک میگم و امیدوارم زیارتت قبول باشه.

  49. مهدی سعادت می‌گوید:

    سلام سعید جان. خوش اومدی داداش.
    ما رو که دعا کردی.
    الان همه میگن چرا پلاکارتت رو خودمونی زدی.
    آقا من لحنم اینطوری هست.
    ببخشید دیر کردم داداش. سرم خیلی شلوغ بود
    شرمنده. خیلی دوستت دارم داداش

  50. میلاد نصرتی می‌گوید:

    شکلک تیز کردن چاقو. گاو عزیز خداحافظ. صلوات
    زغال بیارید اینو تمیز کنیم کباااااااااب را بندازیم

  51. لنا می‌گوید:

    سلام و هزاران درود بر آقا سعید یا همون کربلایی سعید گرامی.خییییلی دیر اومدم واسه عرض تبریک!ببخشید.اما بهتون زیارت قبول میگم و امیدوارم به تک تک آرزوهاتون ک در حرم امام مظلوم از خدا طلب کردین برسین و همیشه شاد و سلامت زندگی کنید.

  52. Miss Roohi می‌گوید:

    درود بر شما جناب پناهی گرامی
    از بازگشت همراه با سلامتی و لذت زیارت شما خرسندیم.
    متأسفانه مقدور نشد که زود تر بیام و عرض ارادت داشته باشم.
    شاد و پیروز تر از پیش باشید.

  53. سیتا می‌گوید:

    سلااااام
    کربلایی مدیر پناهی، زیارت قبول، رسیدن بخیر، مقدمتان گل باران، سوغاتیتان کو، خخخخ
    انشاالله که همیشه از زیارت برگشته باشین ما هم تبریک گویان شما باشیم. انشاالله که قسمت و روزی همه دوستان مشتاق به خصوصسیتا

  54. hadimoshirabadi می‌گوید:

    آقای
    پناهی زیارت قبول سفر بیخطر رسیدن بخیر آرزوی قبولی دارم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *