قرآن با طعم نوجوونی. خیلی بهم چسبید.

سه شنبه ی هفته ی پیش بود. سیآبان. از بچه های پایه ی نهم خواسته بودم یه فعالیت قرآنی انجام بدن که براشون یه نمره در نظر بگیرم. منتها شرط این فعالیت اینه که حتما توش خلاقیت باشه و کاری در مورد قرآن بکنن که تا حالا جایی ندیدم.

فرداش که برا زنگ عربی رفتم کلاس، چهار تا از بچه ها ازم پرسیدن که میتونیم گروهی کار کنیم؟ منم تایید کردم. اونا وعده دادن که قول میدیم کار ما خلاقانه ترین کار باشه. اما ازم خواستن منصفانه کار کنم و کَرَمَمو بالاتر ببرم. همش میگفتن آقا انصافا اگه واسه بیست و پنج صدم یا نیم نمره باشه، الکی خودمونو خسته نکنیم. الکی الکی ازم قول گرفتند.
شد امروز. هفتم آذرماه. خیلی برام جالب بود که اینا میخوان چی کار کنن. یه گروه کاردستی آورده بود. خیلی جالب. فقط چون دیدنی بود، درکشون نکردم. کارشونو گرفتم تا ببرمش دفتر. یه گروه یه جعبه درست کرده بود. توش یه قرآن کوچیک بود. قرآنو باز میکردی، یه تواشیح خوشگل شروع میکرد به خوندن. خیلی قشنگ بود.
یه گروه دیگه هم با چند تا LED  یه چیزی درست کرده بود که وقتی کلیدشو میزدی، کلمه ی مبارک الله رو نور افشانی میکرد. به قول بچه ها، همون لیزر قرآنیه. میشه باهاش قرآنی مردم آزاری کرد. خخخخ. خیلی جالب بود. رو صورت نور الله میپاشیدند و میخندیدیم. خخخخخ چه جالب شد وقتی نور رو زدن نوک دماغم. مردم از خنده. بچه ها میخندیدند و میگفتند دماغ آقا متبرک شد. خیلیا به تقلید از روزای قبل من، با تقلید لحن صدام میگفتند: عزیزم اگه دماغت وضو نداره یه وقت به قرآن تماسش ندیا. حرومه. وااااااای. کلاس رفت رو هوا.
خدا رو شکر که خیلی باهاشون راحتم. اونا هم باهام راحتن.
نوبت به گروه سبحان و دوستاش رسید. اومدن رو سکو. هیچی نداشتند. سبحان ازم خواست که اگه ممکنه از جام بلند شم و پایینتر از سکو جای یکی از بچه ها بشینم. تعجب کردم. موندم اصلا.
رفتم ته کلاس. بغل دست شلوغ کلاس یه میز خالی بود. نشستم. یه جور ضد حال خورد که چرا من درست اومدم پیش خودش. خخخخخ. خیلی حال داد.
کسرا از همه خواست ساکت بشن و اجازه بدن کار انجام شه. بچه ها دست بردار نبودند. کنترل کلاس در رفت. درجا از سر جام پا شدم و بچه ها رو تهدید به منفی کردم. کلاس سکوت کامل شد.

شروع کردند به خوندن سوره ی حمد با صوت. خب. این کجاش خلاقانه بود؟ نه. باید صبر کنم.
صدق الله رو گفتند. یکی که نفهمیدم کی بود، با دست به بچه ها فهموند که صلوات نفرستند.
سوره تموم شد. بلا فاصله یکیشون دو تا خودکارو چهار بار به صورت ریتمیک به هم کوبید. بچه ها شروع کردند روی میز من یه ریتم قشنگی نواختند. ریتم شبیه به بیتهای رپ بود. شروع کردند خوندن. ای جانم. ترجمه ی سوره ی حمد رو به رپ در آورده بودند. یه قسمتم داشت هی تکرار میشد. دیگه اواخرش همه بچه ها اون قسمتو تکرار میکردند. واااااااااااای خدا چرا زودتر نفهمیدم که ضبط کنم.
کارشون تموم شد. اومدن پایین. من تو کلاسهای قبلیم خیلی خیلی از رپ بد گفته بودم و تنفرمو نشون داده بودم. اما حالا با خودم گفتم بهترین کار چیه؟ بهترین تشویق چیه؟ وقتی رفتند پایین، شروع کردم اون قسمت پر تکرار شعرو خوندم. دااااد بچه ها بلند شد و به همراه من هی میخوندیم:
خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.

واااااااااای خییییلی خیلی زیبا بود.
بهشون قول دادم یه بیت (bit) براشون بسازم و یه روزی بریم استدیو این کارو بخونن. اولین جایی که خواهم گذاشت همینجاست.
از سبحان خواستم متنشو تو زنگ تفریح بگه من بنویسم. و حالا متنشو پایین براتون میارم. اگه حتی یه نفرم از این پست خوشش نیاد، من مینویسم تا بمونه برای بعدهای من که خیلی تنهام.

خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.
خدا شکرت. که پروردگار همه ی دنیایی.
خدا شکرت! بخشنده ی مهربون بیهمتایی.
من که بدم. میدونم بخششت زیاده.
غم ندارم. چون صاحب روز جزایی.

خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.  خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.
خدا ببین! درازه رو به روی تو دستم.
از تو کمک میخوام فقط تو رو میپرستم.
خودت میبینی تو دنیا بیراهه زیاده.
نشونم بده یه راه فوق العاده.

خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.

خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.
خدا میبینی؟ در به دَرِ یه راه راستم.
نمیخواد به روم بیاری. خودم خواستم.
نشونم بده یه راه مستقیم و محکم.
نه یه راهی که توی پیچ و خمش گم شم.
راهِ اونی که تا ابد حال دادی بهش
نه بدبخت گمراهی که خودت کردی وِلِش

خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.

خدا ببین! اومدم باهات حرف بزنم.
هر جا برم، نمیتونم ازت دل بکنم.

 

 

دلتون سفید.

درباره بهنام نصیری

سلام من بهنام نصيري متولد 16/5/1371 از قزوين. دوران كودكي قبل از مدرسه رو مثل بيشتر ما نابيناها، با گريه و غم و نا اميدي اطرافيانم ميگذروندم كه ديگه ازش نگم بهتره. خيلي بد بود. پيش دبستاني (يا همون آمادگي خودمون) رو توي مدرسه استثنايي انديشه توي شهر صنعتي البرز (كه اصلا مخصوص نابيناها نبود و براي تمام معلوليتها غير از بينايي طراحي شده بود) گذروندم و كم كم پيشرفت كردم. ديگه همه باورم كرده بودن و دوستم داشتن. چون تو دوران بچگي، به بچه فوق العاده باهوش، شيرين و تو دل برو بودم. مثل بچگي همه شماها. زندگيمو خيلي راحت ادامه دادم. تا كلاس پنجم ابتدايي، تو مدرسه ناشنوايان باغچه بان قزوين، كه نابيناها هم همونجا درس مي خوندن، درس خوندم.سال پنجم و سه سال راهنمايي رو تو مدرسه نابينايان بياضيان و سال اول دبيرستان رو تو مدرسه شاهد پيامبر اعظم شهر خودمون (محمديه) ادامه دادم. سال دوم وارد شهيد محبي شدم و به خاطر افت معدل، سال سوم به قزوين برگشتم و تا آخر دوره پيش دانشگاهي، تو دبيرستان نمونه دولتي علامه جعفري مشغول به تحصيل شدم. سال 90 تو كنكور، با رتبه 1195 توي دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين، رشته فقه و حقوق قبول شدم و الان كه واستون مينويسم، کارشناس رشته فقه و حقوق اسلامی از دانشگاه هستم و معدل کارشناسیم هم 16.88 شد و کارشناسیمو تابستون 94 گرفتم. خوب از تحصيل كه بگذريم، بگم براتون كه من تو دوران مختلف زندگيم، به موسيقي و قرآن خيلي علاقه نشون مي دادم و توي هر دوش مقام زياد كسب كردم. فك نكنيد بيكارمو دنبال كار ميگردم! من از سال 90 تو هنرستان و دبيرستان كتاب مبين تو شهر قزوين، مشغول تدريس درس قرآن به بچه هاي هنرستاني و دبيرستاني (دوره اول) هستم. اونم به بچه هاي عادي! اگه ميخوايد يه كمم درباره شخصيتم بدونين، همين بس كه ميتونم با هر جور آدم كنار بيام، جوري كه از با من بودن معذب نباشه. تا دلتون بخواد شوخم. واسه همه شما آرزوی موفقیت می کنم. gmail: b.nasiri71@gmail.com skype: behnamnasiri.1371
این نوشته در حرفای خودمونی, خاطرات, داستان, درد دل, سرگرمی, مذهبی, مسائل مربوط به نابینایان عزیز ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

22 دیدگاه دربارهٔ «قرآن با طعم نوجوونی. خیلی بهم چسبید.»

  1. ریحان می‌گوید:

    سلام
    جالب بود معلومه نوجوونای خلاقی هستن.

  2. مهدی عزیززاده می‌گوید:

    سلام بهنام جان خیلی جالب بود. خوشم اومد انصافاً کار جالبی انجام دادند. میگم یه پیشنهادی هم من داشتم البته اگه عملی باشه؟ میگم: آیا بنظرت اگه تو اون کلیپی که میخوای براشون درست کنی تا تو استدیو بخونند اینجوری تنظیم کنی که بعد از پایان هر بند آیه ی مرتبط با اون بند رو مثلاً یکی با عربی فصیح بگه خوبه؟ مثلاً یه بندی رو میخونند, یکی زیر صداشون یا پایان اون بند میگه: الحمدالله ربالعالمین. فکر کنم اینجوری قشنگتر و جذابتر و قابل فهمتر برای حتی کسانی که سواد قرآنی ندارند میشه. خخخ اگه پیشنهادم رو جالب دیدی یه ۰٫۲۵ هم به من بده که سخت این روزها محتاج یه نمره ام! حتی یه صدم. خیلی ارادت داریم بهنام جان. راستی از علی اصغر غفوری چه خبر؟

  3. عباس می‌گوید:

    سلام شعرش که خوب بود. کاش می شد ضبط بشه.. تشکر حظ بردم.

  4. سلام. رابطه ی رپ با قرآن چیه دقیقا. همینشم مونده که بیای قرآن رو رپ کنی و آیه ی قرآن رو با بیت رپ بخونی. اینکه هیچی تازه مهدی عزیز زاده هم می گفت زیر صداشونم آیه ی قرآن پخش بشه. این دقیقا یعنی چی؟ واقعا نمیتونم درک کنم. شعر جالبی بود ولی اینکه بخوای آیه ی قرآن رو به صورت رپ دربیاری و بخونی به نظرتون جایزه؟ نمیدونم چی بگم…

    • بهنام نصیری می‌گوید:

      سلام امیر جان. ممنونم از دیدگاهت.
      اولا اینکه عزیز دلم! خوندن ترجمه ی قرآن هیچگونه منافاتی با رپ نداره. اینا که خود آیه رو با رپ نخوندند.
      دوما اینکه از این لحاظ برام جالب بود که چیزی رو که غالبا ازش بد استفاده میشه و توش پر حرفهای ناموزونه، برای القای پیام خدا استفاده کردند.
      عزیز دلم. بله. صحبت شما در صورتی درست در می اومد که بیاییم آیات رو به صورت رپ بخونیم. ولی این کار برا ترجمه ی آیات اتفاق افتاده. خیلی بحث زیبایی شد. خب حالا شما که مخالفی، به نظرت این نمیتونه تاثیر مثبت بذاره؟ مثلا نمیشه که کسی رو که به رپ علاقه منده و از قرآن متنفره، به وسیله ی ریختن پیام آیات داخل رپ، جذب قرآنش کنیم؟ خوشحال میشم این بحث ادامه دار باشه. عالی بود.

  5. عباس می‌گوید:

    خدمت دوستان گرامی عرض کنم حالا که آقای نصیری اجازه دادن در این مورد بحث بشه. باید بگم هرآنچه که باعث می شه مفاهیم قرآن و پیام های قرآنی در بین اقشار مختلف گسترده و نشر پیدا کنه اشکال نداره این دوستان هم به گفته استاد نصیری ترجمه رو اینطور خوندن. یه کار نوئیه. الآن ترجمه قرآن به شعر دراومده به صورت نما آهنگ شنیدم که خونده شده پس از تمام امکانات باید استفاده بشه تا آموزه های قرآن نشر داده بشن. خدمت امیر آقا باید عرض کنم منافاتی با روح مطهر و مقدس آیات قرآن نداره. چون احترام آیات برسر جای خودش هست و ترجمه که نقش مهمتری در ایجاد ارتباط با شنونده می کند طرح نوئی بوده.. ببخشید در محضر بزرگان بی ادبی شد صحبت کردم…

  6. درود. باز هم من فکر نمیکنم که اگه معنی قرآن رو هم به صورت رپ بخونی درست باشه. از نظر من همونطور که آیه ی قرآن مقدسه، ترجمش هم مقدسه. چه فرقی داره. اگه اینجوریه یه عرب هم اگه بخواد قرآن رو رپ بخونه، نمیتونه بخونه چون عربیه. خلاصه که به نظرم آیه ی قرآن با ترجمه ی فارسی اون فرقی نداره…

    • عباس می‌گوید:

      امیر محمد از جهت احترام آره حرف تو واقعا صحیح است و شکی هم در اون نیست. اون خطی که داخل یه روزنامه هم می نویسن که جمله ای از قرآن درش نوشته شده نسبت به بقیه اش هم محترم و متبرک است. یه چیزی هست که می گن باید فرزندانتان را با زمانه تربیت کنید. اصلا بحث بر سر این نیست که این کار درست است یا نه… بحث اینه که از وسائل و روشهائی که بیشتر مورد پسند است استفاده کنیم تا مردم بیشتر جذب قرآن بشن. یه دوره ای صدای قرای مصری قدیمی برا یه نسلی دلنشین بود. حالا یه نسل دیگه اومدن و دارن طور دیگه ای قرآن می خونن با لحنهای مختلف و از دستگاه ها و ردیف های مهیج تر موسیقی استفاده می کنن تا جوانان بیشتری جذب بشن. ولی کار هر دوشون محترم است و جای حرفی درش نیست. یه سؤال ما برا خط قرآن حرمت قائلیم درسته؟ اگه یه سی دی قرآن داشته باشیم دست بی وضو بکشیم روش چه حکمی داره؟!

    • بهنام نصیری می‌گوید:

      علاوه بر صحبت عباس جان، خداوند متعال قرآن رو، یعنی متن قرآن رو طوری نازل نکرده که بشه به هر سبکی خوندش. مطمئن باش هیچ عربی نخواهد توانست قرآن رو به رپ بخونه. چون وزن قرآن، وزن خاصیه و حدیث از پیامبر داریم که قرآن را با حزن بخوانید.
      و حالا اینکه ترجمه رو به رپ خوندن، ما نمیگیم ترجمه قرآن مقدس نیست.
      اصولا هم اتفاقی نیفتاده. ما هزاران ترانه حتی شاد میبینیم که حتی میشه با ترجمه ی یه سری از آیات انطباق داد. حال اونکه اونا خب چون نیتشون فرق میکنه، ما کارشونو رواج قرآن نمیدونیم.
      مثلا دقت کن:
      آنکه تغیر نپذیرد تویی: لم یلد و لم یولد.
      آنکه نه مردهست و نمیرد تویی: الله لا اله الا هو الحی القیوم.
      یا صرفا از باب مثال. نه چیز دیگه: این چوب خدا صدا نداره، هر کس بخوره دوا نداره: فانظر کیف کان عاقبه الذین اساءوا السوءَ.
      ببین؟ اینا نیاتشون قرآنی نبوده. ولی خب معنی قرآنو با آهنگ خوندن. نخواستن ولی شد. خب. اینا قداست قرآنو زیر سؤال نمیبرن اگه اعتقادمون این باشه؟
      اگر هم بگی خب اونا چون نیت غیر قرآن داشتند کارشون به هیچ در بسته ای نمیخوره، جواب دارم. قرآن، ذاتا مقدسه و شراب، ذاتا حرام. خب؟ من اگه به نیت دیگه ای یه کاری کنم که ممکنه به آیات قرآن ختم بشه، اشکالی تو کارم نیست. اما چرا اگه مثلا به نیتی غیر از لذت بردن از مثلا شراب، مثلا برا درمان کلیه شراب بخورم، بازم تا چهل روز نمازم باطله؟
      من نتیجه میگیرم اگه بخوایم اینجوری سختگیری بکنیم، باید اول موسیقیدانها بیان ببینن موسیقیشون با ترجمه ی قرآن منطبق هست یا نه. اگه هست، خط بکشن و نخونن، اگه نیست، اجازه ی تولید محتواشونو داشته باشن.
      اصلا کارمون با اونور آبیها نیستا. آهنگایی که مثال زدم همینوری بودند.

  7. سعید پناهی می‌گوید:

    سلام بهنام.
    خیلی حرکت جالب و خلاقی بود.
    منتظر شنیدن اون فایل هم هستیم.

  8. محمد می‌گوید:

    سلام بهنام. امیدوارم که همینجور که اونا خلاقیت بخرج دادن تو هم سر قول خودت باشی.

  9. esteghlal می‌گوید:

    اسلام بممنون بابت پست جالبت التماس دعا

  10. مجی نه موجی می‌گوید:

    من یه سوال واسم پیش اومده. قرآن مقدسه؟ درسته! حالا رپ چیه؟ رپ چیزی توشه که به تقدس ضربه بزنه؟ اگه آره، که این کار کلا اشتباهه. اگه نه، که این کار مانعی نداره. رپ چیه؟ یه مشت فحش؟ یا یه پیام قرآنی؟ یا یه اعتراض اجتماعی؟ یا یه تمجید از یه ایده یا گروه یا شخص؟ یا هرچی؟ رپ، محتوا نیست. مشکل ما اینجاست که رپ رو محتوا میدونیم. رپ یه سبکه. یا بهتر بگم. رپ یه ظرفه. یه فرم. ما یه محتوا داریم، یه فرم. محتوا رو توی هر فرمی که بدی به مخاطب، تأثیر همون فرم هم روی مخاطب خواهد موند. مثلا من اگه دوغ رو سر سفره توی یه سطل به شما بدم که بنوشی، مطمئنا حس می کنی یه اسبی و از حیث همین حس، اون دوغ که اتفاقا خیلی خوشمزه هم هست رو نمی خوری. برعکس، اگه یه داروی تلخ رو توی یه ظرف بلور خعلی خوشگل به شما تعارف کنم، چه بسا به خاطر خوشگلی ظرف هم که شده، دارو رو مصرف کنی ولو تلخ باشه. رپ، یه ظرف قشنگ و بلوریه برای جوون های امروز. البته که قرآن داروی تلخی نیست بلکه شیرینه ولی وقتی شما یه غذا یا دارو یا نوشیدنی که اتفاقا خوشمزه و مفید هم هست رو توی یه ظرفی که مورد پسند مخاطبت هست بهش بدی، حتما تأثیرش دو چندان میشه. به نظرم اینطوری ما چهار حالت داریم. محتوای بد، در فرم بد. محتوای بد، در فرم خوب. محتوای خوب، در فرم بد. و نهایتا محتوای خوب، در فرم خوب. از نظر من، در مورد قرآن و رپ، دقیقا حالت چهارم داره اتفاق میفته.

  11. امیر رضا رمضانی می‌گوید:

    سلام
    آقا ترکوندی
    اگه یه رسانه یه قرآنی بزنی, بهت قول میدم که یه کاری کنی اوناییم که قرآنو قبول ندارن ایمان بیارن
    نابقه ای!, نابقه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *