بایگانی برچسب: s

من، توییپ، رودخونه، یهویی.

پنجشنبه غروب بود. گوشیم زنگ خورد. یکی از رفقا بود. رفقای دانشگاه. مث اینکه قرار بود فردا یعنی جمعه بیست و نهم، دسته جمعی برن روستایی به نام زرشک تو قزوین که جون میده واسه برف بازی. گفتن تو هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در حرفای خودمونی, خاطرات, داستان, طبیعت و جغرافیا, طنز, گفت و گو, مسائل مربوط به نابینایان عزیز | برچسب‌شده , , , | ۱۴ دیدگاه